۱۲۲ سال قبل، شخصیتی در خمین متولد شد که با رسیدن به ۶۰ سالگی به ۲۵۰۰ سال سلطنت و حکمرانی سلسله پادشاهان بر ایران پایان داد.

به گزارش ایسنا، امروز دوم مهر ماه صد و بیست و دومین سالروز تولد حضرت آیت‌الله العظمی سید روح‌الله مصطفوی معروف به سید روح‌الله موسوی خمینی در سال ۱۲۸۱ است.

سید روح‌الله؟

حاصل ازدواج سید مصطفی و ‌هاجر آغا خانم در اولین روز مهر ۱۲۸۱ در شهرستان خمین به دنیا آمد و نامش را روح‌الله گذاشتند.

پدر سید روح‌الله، آیت‌الله سید مصطفی مصطفوی موسوی ملقب به ‌فخرالمجتهدین از بزرگان خمین چهار ماه و ۲۲ روز بعد از تولد پسرش در ۴۰ سالگی به ضرب گلوله یکی از ماموران قشون مظفرالدین شاه تحت تاثیر برخی خان‌های مستبد شهر خمین، در مسیر خمین – اراک به شهادت رسید. مادر سید روح‌الله فرزند آیت‌الله سید احمد قدوسی موسوی خوانساری مقلب به آیت‌الله خوانساری مجتهد، عارف، فیلسوف و از مراجع تقلید شیعه در قرن سیزدهم هجری بود.

با شهادت پدر، سید روح‌الله و سایر برادران و خواهرانش تحت سرپرستی هاجر آغا خانم و صاحبه خانم عمه‌شان قرار گرفتند. فرزندان آیت‌الله مصطفوی دو سال هم نزد دایه‌ای به نام «ننه خاور» زندگی کردند.

برادران و خواهران سید روح‌الله شامل مولودآغا، فاطمه، آغازاده خانم، سید مرتضی، سید نورالدین بودند.

شجره‌نامه

سید احمد فرزند دین‌علی شاه – سید دین‌علی – از نوادگان سید مهدی معروف به میر حامد حسین صاحب کتاب صد جلدی عَبَقاتُ الأنوار فی إمامَة الأئمةِ الأطهار و از نوادگان سید حیدر موسوی صفوی اردبیلی از سال ۱۲۰۳ تا ۱۲۱۳، در آخرین دهه حکومت فتحعلی شاه قاجار به نمایندگی از عارفِ بزرگ میر سید علی همدانی برای تبلیغ دین از نیشابور ایران عازم کشمیر هند شد.

سید حیدر موسوی صفوی اردبیلی، جد سیزدهم سیدروح‌الله و خواهرزاده و داماد سیدعلی همدانی بیش از شش و نیم قرن قبل در سال ۷۶۶ به این سفر رفت.

سیدعلی همدانی با ۱۷ واسطه به امام حسین(ع) و حضرت بن علی(ع) می‌رسد. شجرنامه ایشان از سمتِ مادری هم با ۱۶ واسطه به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می‌رسد.

سید احمد در سده سیزدهم شمسی به زیارت عتبات عالیات و ائمه معصومین عراق رفت و در سال ۱۲۱۷ در دوره سلطنت محمدشاه قاجار به دعوت یوسف بیگ معروف به یوسف خان فرفهانی از علمای اعیان شهر، به نیت هدایت و ارشاد مردم خمین به آن دیار مهاجرت کرد، رفتن به خمین همانا و ماندگار شدنش در آن دیار همان. او در آبان ۱۲۲۰ با سکنیه دخترِ ‌محمدحسین بیگ، خواهر یوسف خان ازدواج کرد.

طلوع ستاره قرن بیستم

تولد سیدمصطفی

حاصل این ازدواج یک پسر به نام سیدمصطفی و سه دختر به نام‌های سلطان خانم، صاحبه خانم و آغا بانو خانم بود.

سیداحمد هفت سال بعد از تولد پسرش سیدمصطفی در عصر ناصری در سال ۱۲۴۸ درگذشت و طبق وصیتش در کربلای معلی و در جوار مضجع شریف امام حسین (ع) دفن شد.

سید مصطفیِ جوان در هفت سالگی به یکی از مکتب خانه‌های خمین رفت و نزد میرزا احمد، دستور زبان عربی و دروس صرف و نحو و روخوانی قرآن آموخت. او در دوران جوانی برای یادگیری علوم دینی به اصفهان سفر کرد و چند سالی در آن شهر سکونت کرد و در همان شهر با ‌هاجر آغا خانم، دختر میرزا احمد مجتهد از عرفها و مراجع تقلید آن روزگار ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه‌ ‌دختر و سه پسر به نام‌های مولودآغا، فاطمه، آغازاده خانم، سید مرتضی، سید نورالدین و سید روح‌الله بود.

او مدتی بعد به همراه همسر و فرزندانش به نجف اشرف و سامرا مهاجرت کرد و تا سال ۱۲۷۳ که به خمین برگشت، به تکمیل علوم دینی و تحصیلات حوزوی پرداخت و در زمره علما و مجتهدان به نامِ هم عصرِ آیت‌الله سید محمدحسن میرزای شیرازی، صاحب فتوای تنباکو ملقب به میرزای بزرگ، قرار گرفت.

او تحت تاثیر دیدگاه‌ها و اندیشه‌های دینی و سیاسی ایشان قرار گرفت و به فخرالمجتهدین شهرت یافت.

سید مصطفی در ۳۲ سالگی به خمین برگشت و با مجوز اجتهادی که از علما و مراجع عراق داشت، به هدایت معنوی و دینی مردم و مبارزه با ظلم و ستم خان‌ها و ماموران دولتی عصر مظفرالدین شاه در شهر خمین پرداخت و البته تلاش او موجب دشمنی خان‌های محلی و ماموران دولتی آن دیار شد.

پدر بزرگِ سیدروح‌الله، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در جریان مقاومت در برابر زورگویی شاهزاده عبدالله میرزا معروف به حشمت‌الدوله حاکمِ بانفوذ و قدرتمند خمین مدتی به زندان افتاد، اما دست از مخالفت با ظلم و جور آنان نکشید و بالاخره این مسئله کار دستش داد.

خان‌ها و نماینده مظفرالدین شاه در خمین با اطلاع از قصدِ سیدمصطفی برای گزارش دادن رفتار غیرانسانی آنان به عضدالسلطان والی اراک تصمیم به حذف فیزیکی او گرفتند. به این منظور جعفر قلی خان و میرزا قلی سلطان که بیش از سایر خان‌ها از پیامد این گزارش به وحشت افتاده بودند در مسیر خمین به اراک به فخرالمجتهدین حمله کردند و با شلیک گلوله به قلبش او را در ۴۰ سالگی به شهادت رساندند و ‌هاجرآغا خانم و شش پسر و دخترش را عزادار کردند.

پیکر آیت‌الله سیدمصطفی موسوی را مطابق وصیت‌نامه‌اش همچون پدرش آیت‌الله سیداحمد موسوی به عتبات عالیات انتقال داده و در جوار مضجع شریف حضرت امیرالمومنین (ع) به خاک سپردند.

اما فرزندان سیدمصطفی به راحتی از خونِ به ناحق ریختهِ پدر نگذشتند. آنان سه سال پیگیری کردند تا قاتلان پدرشان در چنگال قانون گرفتار شده و در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۲۸۴ در میدان بهارستان به دست میرغضب، مجری حکم قتل، سر از بدن‌شان جدا شد.

طلوع ستاره قرن بیستم
وسط سید روح‌الله موسوی خمینی

نحوه قتل

سیدمرتضی برادر بزرگ‌تر سیدروح‌الله در خاطره‌ای از نحوه به شهادت رسیدن پدرش و پیگیری‌های برادرانش برای دستگیری و محاکمه قاتلان ایشان، گفت: «دو نفر قاتلان حاج آقامصطفی، پدرمان که جعفر قلی خان و رضا قلی خان باشند، بعد از زدن تیر، فرار کردند و به یکی از دهات‌های الیگودرز رفتند و با پناهنده شدن به خانه سعید خان از خوانین الیگودرز از او خواستند امان‌شان دهد اما سعید خان درخواست آنان را نپذیرفت.

قاتلان سپس به منزل خان بابا خان رفتند که او هم نپذیرفت. آنان به خوانسار برگشتند و به منزل مرحوم حاج میرزا محمدمهدی خوانساری از مجتهدان و علمای با نفوذ خوانسار رفتند اما آن مرحوم هم نپذیرفت. قاتلان، ناچار به خمین برگشته و در دو فرسخی شهر به در قلعه بوجان که متعلق به خودشان بود، پناه گرفتند.

در این میان از میرزا علی‌اصغر خان اتابک صدراعظم وقت مظفرالدین شاه به سردار حشمت پسر حشمت‌الدوله دستور رسید که «شما بروید و قاتل را دستگیر کنید» سردار حشمت نیز تفنگ‌چیانِ سواره را به روستای امامزاده «بوجان» روانه کرد.

نصرت‌الله و میرزا سردار حشمت در امامزاده بوجان به منزل مرحوم شمس العلما که از اقوام نزدیک مادری ما بود، رفته و از آنجا به قلعه بوجان رفتند.

فشنگ قاتلان با شلیک‌های متعدد آنان تمام شد و قشونِ سردار حشمت، نردبان گذاشته از دیوار بالا می‌روند و قاتلان را به همراه همسر یکی از قاتل‌ها، دستگیر کردند و با مصادره اموال‌شان دست بسته به تهران فرستادند و به زندان انداختند.

در این بین جعفر قلی می‌میرد و رضا قلی در زندان می‌ماند. امیر بهادر جنگ، از وزیران دربار مظفرالدین شاه که اهل تبریز بود از جعفر قلی حمایت کرد و گفت که گذشته‌ها گذشته و نباید رضا قلی کشته شود و به این منظور دستور می‌دهد دستجات عزادار تُرک در روز عاشورای سال ۱۲۸۳ به زندان رفته، رضا قلی را از زندان نجات دهند اما صدراعظم دستور داد او را به زندان بزرگ منتقل کنند تا کسی نتواند او را از بند به رهاند.

در سال ۱۲۸۳ من و سید نورالدین به تهران رفتیم و سید روح‌الله در آن زمان، دو ساله بود. در تهران در محله عباس‌آباد خانه‌ای اجاره کردیم و از آنجا برای شکایت نزد درباری‌ها، عین‌الدوله و سایرین رفتیم، حتی یک روز به خانه مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم، امام جمعه رفتیم و دکتر امامیِ معروف، پسر امام جمعه و برادرهایش همراه‌مان بودند و کمک زیادی کردند.

نجم‌الواعظین هم در مجالس عزاداری محرم و صفر از شهادت پدرمان صحبت کرد و مردم هم تأیید کردند. تنها یک نفر آن هم امیر بهادر جنگ، وزیر دربار مظفرالدین شاه، مخالفت کرد که البته بعدها پسر برادر این فرد، رابط بین محمدرضا شاه و مرحوم محمدکاظم شریعتمداری شد و به او «بهادری» می‌گفتند. با این حال امیربهادر هم نتوانست کاری از پیش ببرد و موفق نشد قاتل را از زندان نجات دهد.

یک روز بنده، سید نورالدین، عمه، مادر، زن پدر، مرحوم میرزا سید محمد کمره‌ای، نجم‌الواعظین و حاج شیخ فضل‌الله رجایی به باغ عین‌الدوله که باغ بزرگی بود، رفتیم.

بنده که ۷-۸ ساله بودم به همراه مادر و عمه جلو رفتم و بعد از گرفتن دامنِ قبای عین‌الدوله گفتم: «اگر شما عادل هستید، ما خودمان قاتل را می‌کشیم، قاتل را به ما بدهید.» پاسخ داد: «من قاتل را می‌کشم، مطمئن باشید اما بدانید که شاه حتی قاتل پدر خودش را هم در ماه محرم و سفر نکشته، پس صبر کنید تا بعد از محرم و صفر، من قاتل را می‌کشم.»

اما ما قبول نکردیم و گفتیم: «ما از این باغ بیرون نمی‌رویم تا قاتل پدرمان کشته شود.» او ادامه داد: «من به شما قول می‌دهم. اگر قول مرا قبول کنید من با این پا درد، این قدر سر پا، معطل نمی‌مانم. من قول می‌دهم، مطمئن باشید. ما گفتیم: «ما از اینجا بیرون نمی‌رویم.» گفت: «بسیار خب.»

میرزا زین‌العابدین تهرانی ملقب به ظهیرالاسلام، امام جمعه عصر مظفرالدین شاه آمد و ما را قانع کرد تا آنجا نمانیم. ما هم از باغ بیرون رفتیم و منتظر ماندیم.

طولی نکشید که عین‌الدوله به همراه شاه و ولیعهد به فرنگ رفت و به جای او، مشیرالسلطنه که از نظر اخلاقی، درویش مسلک و مرید شاه نعمت‌الله بود، قائم مقام شد.

خرداد ۱۲۸۴ اطلاع دادند به شمس‌العماره، محل سکونت محمدعلی میرزا، ولیعهد مظفرالدین شاه برویم. من و سید نورالدین را به کاخ محمدعلی بردند. در آنجا میدانگاه وسیعی بود و محمدعلی در آنجا منتظر آوردن قاتل و قصاصش بودند.

رضاقلی را زنجیر به گردن آوردند. او در مدتی که در زندان شاه بود بسیار چاق شده بود. وقتی مقابل ولیعهد ایستاد مرتب گفت «من گناه ندارم. من قاتل نیستم.»

میرغضب و قاتل به سمت میدان توپخانه راه افتادند و اجازه ندادند من و اخوی همراهشان برویم. بعدا مشخص شد، قاتل را به میدان بهارستان، نزدیک شهربانی بردند و میر غضب سر قاتل را از تنش جدا کرده و به دست گرفته و از بازاری‌ها و دکان‌دارهای اطراف میدان، انعام گرفته، ما هم پس از اجرای حکم به خمین برگشتیم.»

رویش روح‌الله

سید روح‌الله از کودکی در هوش و ذکاوت زبانزد بود. او تا پایان شش سالگی دروس صرف و نحو و روخوانی و حفظ قرآن را در مکتبخانه آخوند ‌ملاابوالقاسم شهر خمین خواند و حافظ کل قرآن شد.

‌هاجر آغا خانم مادر و صاحبه خانم عمه‌اش هر دو در ۱۵ سالگیِ سید روح‌الله در قحطی بزرگی که بین سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ طول کشید، در سال ۱۲۹۶ درگذشتند.

او در هفت سالگی برای یاد گرفتن ادبیات و عربی نزد شیخ جعفر و میرزا محمود افتخارالعلما رفت و «مقدمات» را نزد میرزا مهدی دایی یاد گرفت و نزد میرزا رضا نجفی «منطق» آموخت. سید روح‌الله درس منطق، مطوّل و سیوطی را نزد برادر بزرگش سید مرتضی یاد گرفت.

درس خواندن سید روح‌الله جوان ادامه یافت تا یک سال قبل از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی، در سال ۱۲۹۸ از خمین به سلطان‌آباد (اراک) مهاجرت کرد و نزد شیخ محمد گلپایگانی «منطق» و نزد آقا عباس اراکی «شرح لمعه» خواند.

آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی معروف به مجددِ حوزه، به درخواست جمعی از روحانی‌های قمی در فروردین ۱۳۰۱ از اراک به قم مهاجرت کرد و حوزه علمیه قم را که ساختمانش از سده هفتم هجری بنا شده بود را به شکلی بازسازی و مرمت کرد تا علما و روحانیون آن روزگار، ایشان را موسس حوزه علمیه قم می‌خواندند.

سید روح‌الله موسوی خمینی چهار ماه بعد از مهاجرت آیت‌الله حائری یزدی در مرداد ۱۳۰۱ در ۲۰ سالگی به شهر قم مهاجرت کرد و در حجره‌ای از حجره‌های مدرسه دارالشفای قم سکونت کرد.

ایشان در حوزه علمیه قم تتمۀ درس «مطوّل» را نزد آقا میرزا محمدعلی معروف به ادیب تهرانی و درس «سطح» را نزد سید محمدتقی خوانساری و میرزا سیدعلی یثربی کاشانی فرا گرفت و به حلقۀ درسِ «خارج فقه» آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی وارد شد و عملا «تحصیلات خارج» را در محضر ایشان آموخت.

او همزمان با فراگیری دروس حوزوی ریاضیات، هیات و فلسفه را ابتدا نزد مرحوم حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و در ادامه نزد مرحوم آقا میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی آموخت. میرزا علی‌اکبر اولین استاد عرفان سید روح‌الله هم بود. او دروس عروض، قوافی، فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد آقا شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی و عالی‌ترین سطوح عرفان نظری و عملی را به مدت شش سال نزد آیت‌الله‌ آقا میرزا محمدعلی شاه‌آبادی آموخت و مدت کمی هم نزد آیت‌الله‌ حاج میرزا جواد ملکی تبریزی تَلمُز ‌کرد.

اسم‌فامیل‌ها

رضاشاه پهلوی در سال ۱۳۰۴ سجل‌دار کردن ایرانیان و انتخاب نام‌فامیل را برای همه ایرانیان الزامی کرد. برای سید روح‌الله ۲۴ ساله نام‌خانوادگی «مصطفوی» انتخاب شد اما ایشان چندان تمایلی به این نام فامیل نداشت به همین دلیل همواره در امضای اوراق مختلف نام‌فامیل «موسوی خمینی» را می‌نوشت.

سیدمرتضی برادر بزرگتر ایشان در خاطره‌ای از چرایی نام‌فامیل چهارگانه و تفاوت آن با نام‌فامیل سایر فرزندان آیت‌الله سید احمد، پدربزرگشان گفت: «در سال ۱۳۰۴ از طرف اداره آمار و ثبت احوال به خانه‌مان آمدند و قرار شد نام‌فامیل برای ما انتخاب شود. حسینعلی بنی‌آدم رئیس آمار که از اشخاص بسیار فهمیده و متدین و خوش سابقه بود به من گفت بایستی نام و فامیلی انتخاب کنی که در ایران کسی نگذاشته باشد، چون ممنوع است.

ما خواستیم بر مبنای نام پدرمان فامیلی «مصطفوی» را انتخاب کنیم. گفتند: «نمی‌شود» من هم نام‌فامیل «هندی» را انتخاب کردم و اخوی کوچکترم سید نورالدین هم آن را پذیرفت اما ایشان با این استدلال که نام‌فامیل «هندی» شبهه وابستگی به انگلیسی‌ها را تداعی می‌کند، درخواست تغییر آن را داشت. من با درخواستش موافقت کردم و نام‌فامیل «احمدی» را که نام‌فامیل دایی‌ام بود، انتخاب کردم اما آن را هم اجازه ندادند چون می‌گفتند نام‌فامیلم نباید عربی باشد.

من هم ۵-۶ نام‌فامیل فارسی روی کاغذ نوشتم و به اداره آمار تهران فرستادم و کارشناسان این اداره نام‌فامیل «پسندیده» را انتخاب کردند به همین دلیل نام فامیل من «پسندیده» شد اما نام‌فامیل سید نورالدین همان «هندی» ماند و سید روح‌الله هم که از اول نام‌فامیل «مصطفوی» برایش انتخاب شده بود، همان را در سجلش نوشتند.

اینگونه بود که ما سه برادر، سه نام‌فامیل مجزا داریم.»

طلوع ستاره قرن بیستم

ازدواج

اولین خواستگاری سید روح‌اللهِ جوان در سن ۲۵ سالگی از دختر سید محمد کمره‌ای از فقهای صدر مشروطه بود اما این درخواست توسط دختر پذیرفته نشد.

سید روح‌الله بار دیگر در ۲۷ سالگی و در سال ۱۳۰۸ به خواستگاری رفت. او این بار خدیجه ملقب به قدس ایران، دختر میرزا محمد ثقفی را خواستگاری کرد و پس از چندین بار پیغام و پسغام و چندین بار مراجعه حضوری، بالاخره موفق شد موافقت ایشان را بگیرد.

زندگی سیاسی

ورود آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی به عرصه‌های اجتماعی و سیاسی ایرانِ عصر پهلوی مصادف شد با ۴۰ سالگی ایشان و دو اتفاق بزرگ برای ایران. واقعه اول ورود و اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روسیه و گسترش دامنه جنگ جهانی دوم به داخل مرزهای کشورمان در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۲۰ و اخراج رضاشاه پهلوی توسط انگلیسی‌ها از ایران در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ و آغاز دوره سلطنت محمدرضا پهلوی.

ایشان در این سال به درجه اجتهاد رسیده بود و عالمی جامع الشرایط، هوشیار با دانش و بینش سیاسی و تجربه زندگی ۲۰ ساله در دوران کشورداری رضاخان پهلوی بود.

حضرت آیت‌الله در ۱۳ خرداد ۱۳۲۳ اولین بیانیه سیاسی اش را منتشر کرد.

ایشان در بخشی از این بیانیه نوشت: «امروز، روزی است که نسیم روحانی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه‌گرد و شهوت‌ران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند.»

دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ برای سید روح‌الله به تبلیغ و ارشاد معنوی و اخلاقی جامعه و آشنایی همه‌جانبه با وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران و جهان گذشت.

اما درگذشت آیت‌الله سیدحسین طباطبایی بروجردی مرجع عالیقدر شیعه در اول فروردین ۱۳۴۰ و رحلت آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی از مبارزان استعمار انگلیس در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ موجب ورود بیش از پیش ایشان به عرصه‌های سیاسی و اجتماعی دوران پهلویِ پسر شد.

طلوع ستاره قرن بیستم

آغاز مبارزه

از ابتدای دهه ۱۳۴۰ که رفته رفته نقش و تاثیرگذاری سیاستمداران ایالات متحده در دربار پهلوی پر رنگ و پر رنگ‌تر شد، تمایل محمدرضا شاه پهلوی برای اثبات توانمندی‌هایش به دولت‌های آمریکا نیز روز به روز بیشتر شد.

محمدرضا برای تبدیل شدن به ژاندارم منطقه تصمیم گرفت رضایت کنگره و دولت وقت آمریکایی را با اصلاحات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جلب کند و کار را با تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و اصلاحات ارضی موسوم به انقلاب شاه و ملت آغاز کرد اما این تغییر رفتار رژیم موجب واکنش و حساسیت مراجع و علمای شیعه و راس آنان آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی شد.

حضرت آیت‌الله از این تاریخ حضور پررنگ‌تر و حساب شده‌تری در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی کشورمان پیدا کرد. ایشان با نامه‌نگاری‌های متعدد با محمدرضا شاه و اسدالله عَلَم و رایزنی با علما و مراجع بزرگ شیعه در سراسر کشور و برپایی منابر وعض در مناسبت‌های مذهبی، مردم را نسبت به تبعات انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی و اصلاحات ارضی آگاه کرد.

واکنش رژیم پهلوی به اقدامات آیت‌الله تند و کوبنده بود. امام خمینی در واکنش به، به اجرا در آمدن طرح انقلاب شاه و مردم در دی سال ۱۳۴۱ توسط دربار پهلوی، نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد، ماموران شهربانی ساواک و شهربانی قم نیز در دوم فروردین ۱۳۴۲ که مصادف با سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) بود با رفتن بین عزاداران زمینه هرج و مرج و زد و خورد بین طلاب را به وجود آوردند و تعداد زیادی از طلاب مدرسه فیضیه را مجروح کردند و چند را به شهادت رساندند.

آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی چهل روز بعد در واکنش به این رفتار وحشیانه در گرامیداشت شهدای فیضیه گفتند: «من مصمم هستم که از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم.»

ایشان در بیانیه تاریخی که در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ منتشر کردند با مخاطب قرار دادن علما و روحانیون تهران، بار دیگر «تهاجم عوامل رژیم شاه به مدرسه فیضیه و ضرب و جرح مردم و طلاب» را به شدت محکوم کردند.

امام در این بیانیه خواستار استعفای اسدالله عَلَم نخست‌وزیر وقت شدند اما شاه دستور دستگیری ایشان را داد و سید روح‌الله در سحرگاه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر شد و ابتدا در بازداشتگاه زندان قصر تهران زندانی شد و بعد از آن به دو زندان دیگر منتقل شد و بعد از بیش از یک ماه به اتفاق چند نفر دیگر از روحانیون بازداشتی به حصر خانگی در شمال تهران فرستاده شد.

خبر دستگیری سید روح‌الله به سرعت در تهران و سایر شهرهای ایران منتشر شد و مردم قم، تهران و ورامین در اعتراض به این رفتار رژیم با به تن کردن کفن به خیابان‌ها ریختند و با شعار «یا مرگ یا خمینی» به سمت کاخ مرمر در چهارراه سپه حرکت کردند اما گارد سلطنت با شلیک به معترضان این تظاهرات اعتراضی را به سمت خشونت برد و مردم را به خاک و خون کشید و رهبرشان، سید روح‌الله را تحت‌الحفظ گرفتند.

ایشان ۱۰ ماه بعد از زندان آزاد شد اما به افشاگری‌ها و مخالفت‌های‌شان علیه رژیم ادامه داد. ماموران ساواک نیز در سالگرد قیام ۱۵ خرداد بار دیگر در نیمه‌های شب به خانه آیت‌الله خمینی در قم هجوم بردند و ایشان را دستگیر و راهی فرودگاه مهرآباد کردند و با یک فروند هواپیمای نظامی به آنکارا تبعید کردند.

سازمان اطلاعات و امنیت کشور عصر روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۴ خبر تبعید رهبر فقید انقلاب اسلامی به ترکیه را به اتهام «اقدام علیه امنیت کشور» در روزنامه‌ها منتشر کرد. انتشار این خبر با وجود فضای خفقان سیاسی دهه ۱۳۴۰ موجی از اعتراض‌ها به سردمداری علما و روحانیون با تعطیلی طولانی مدت دروس حوزه‌های علمیه و امضای تومارهای اعتراضی و ارسال نامه‌های متعدد به سازمان‌های بین المللی و همراهی مردم و کسبه بازار تهران را سبب شد با این حال رژیم آن را با شدت بیشتری سرکوب کرد.

رژیم پهلوی بر این تصور بود که اعتراضات مردمی را با تبعید رهبر نهضت به ترکیه و بعد به عراق و فرانسه، از جوشش می‌اندازد اما به خاک و خون انداختن هر باره مردم و روحانیون معترض، موجب زنده ماندن روح مبارزه در جامعه شد. این روحیه با درگذشت مشکوک آیت‌الله سید مصطفی خمینی، فرزند بزرگ امام خمینی در عراق در سال ۱۳۵۶ و شایع شدن زدن ایشان توسط ساواک، روح تازه‌ای به جنبش انقلابی مردم در داخل کشور داد.

طلوع ستاره قرن بیستم

توهین در اطلاعات

چاپ مقاله‌ای توهین‌آمیز در روزنامه اطلاعات علیه امام و روحانیت در ۱۷ دی ۱۳۵۶ موجب برانگیخته شدن احساسات عاطفی و مذهبی جامعه نسبت به رهبر فقید انقلاب اسلامی و شکل‌گیری قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ در شهر قم و به خاک و خون افتادن جمعی دیگری از هموطنان‌مان شد.

در مراسم چهلمین روز شهادت مردم قم، زنجیره‌ای از اعتراضات در شهرهای تبریز، اصفهان، یزد، شیراز و برخی دیگر از شهرهای ایران شکل گرفت که هر کدام از آنها موجب شهادت و زخمی شدن جمعی دیگر از مردم و جَری شدن مردم شهرها و روستاهای سراسر کشور شد.

این رفتار رژیم تا کشتار وحشیانه مردم در میدان ژاله تهران در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به اوج رسید که ثمر و نتیجه شهادت‌ها و جراحت‌های هزاران نفر از مردم عزیز کشورمان خودش را با پیروزی نهضت امام خمینی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نشان داد.

طلوع ستاره قرن بیستم

بیماری

به دنبال بد شدن حال امام خمینی از اواخر اردیبهشت ۱۳۶۸، پزشکان ایشان را در بیمارستان بستری کردند تا با مراقبت‌های بالینی و انجام آزمایشات مختلف پی به بیماری امام ببرند. بیماری این بار ناراحتی قلبی که سالها مونس امام بود، نبود بلکه نشانه‌هایی از یک تومور بدخیم در دستگاه گوارش امام مشاهده شده بود.

دکترها برای اطمینان از تشخیص خود و با تکه‌برداری و انجام آزمایشات تکمیلی، مطمئن شدند بنیانگذار جمهوری اسلامی علاوه بر ناراحتی قلبی، گرفتار بیماری سرطان معده شده‌اند به همین دلیل دستور بستری امام در بیمارستان صادر شد و ایشان از ابتدای خرداد ۱۳۶۸ تحت مراقبت‌های ویژه و انجام چند عمل جراحی قرار گرفتند و بخش‌هایی از احشاء داخلی آلوده به سلول‌های سرطانی‌شان با جراحی معده برداشته شد.

این عمل موجب بهبود نسبی حال امام شد. خبر بهبود به نقل از کادر پزشکی امام به صدا و سیما داده شد تا به اطلاع عموم مردم منتظر و دعاگو رسانده شد. خبر بهبودی نسبی به اطلاع مردم رسانده شد اما ساعاتی بعد از انتشار خبر، حال امام رو به وخامت گذاشت و پزشکان با وجود اطلاع از بیماری قلبی ایشان چاره کار را در استفاده از داروهای شیمی درمانی دیدند.

سالها بعد محمدعلی خوشنویس، عضو تیم درمان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایرانی به مجله دانش‌روز گفت: «بخش عمده مراقبت‌ها از ایشان مربوط به نارسایی و عارضه قلبی بود و بروز سرطان، کادر درمان را شوکه کرده بود.

… پس از دو بار عمل جراحی و افزایش مجدد سلول‌های سرطانی، استفاده از داروی ضد سرطان و شیمی درمانی آغاز شد اما امام پس از دریافت دومین دوز درمانی به انفارکتوس وسیع سطح قدامی قلب و ورم حاد ریه، مبتلا شدند که بلافاصله عملیات احیای قلب آغاز شد اما این اقدامات با توجه به از دست رفتن سایز وسیعی از عضله قلب، بی‌اثر بود.»

حسن عارفی، سرپرست تیم پزشکی رهبر فقید انقلاب اسلامی نیز در اوایل دهه ۱۳۹۰ در گفت‌وگو با مجله علمی دانش‌روز گفت: «بیماری سرطان معده امام زمانی آشکار شد که ایشان اعلام کرد «اجابت مزاجش به شدت تیره است.» با آزمایش‌های انجام شده مشخص شد در مدفوع ایشان خون وجود دارد و مشکوک به سرطان معده شدیم.

من همان زمان خدمت امام رسیدم و ضمن اینکه از وجود خون در مدفوع سخن گفتم، تاکید کردم این علامت خوبی نیست و ما باید به هر صورت ممکن و در اسرع وقت چاره‌ای در این زمینه بیندیشیم.

امام(ره) هم با توجه به اظهارات من از خطرناک بودن وضعیت سلامتی خود آگاه شدند اما نام بیماری را به ایشان اعلام نکردیم.

سرطان معده ایشان از انواع نادر و بسیار تهاجمی بود و همین موضوع باعث شد که در فاصله کوتاهی وضعیت امام بحرانی شود در حالی که در آزمایش خون در هفته‌های قبل‌تر هیچ اثری از احتمال ابتلا به سرطان یافت نمی‌شد.

متاسفانه بیماری امام به شدت تهاجمی بود و در نتیجه در کمتر از دو هفته پس از تشخیص، سرطان به اعضای دیگر بدن ایشان از جمله خون، ریه‌ها و کبد نیز هجوم برد.»

البته سرتیم پزشکی رهبر فقید انقلاب اسلامی سالها قبل از این مصاحبه با انتشار کتابی به نام «طبیب دلها» برخی ناگفته های پرونده پژشکی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را هم منتشر کرده بود.

طلوع ستاره قرن بیستم

رحلت

با تشدید بیماری سرطان معده امام خمینی در ابتدای خرداد ۱۳۶۸، روند درمان جدی‌تر از قبل آغاز شد. تیم پزشکی به جراحی بخش‌هایی از معده ایشان در روزهای اول بعد از عمل، از رضایت‌بخش بودن نسبی عمل خبر داد اما به فاصله چند روز بیماری عود کرد و تزریق داروهای درمان شیمی آغاز شد اما این درمان هم اثربخش نبود.

بیماری امام تشدید شد و شرایط خطرناک‌تری پیدا کرد و سرانجام آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی ۱۲ روز بعد از بستری شدن در بیمارستان در ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ به دلیل ایست قلبی در سن ۸۷ سالگی به ملکوت اعلا پیوست.

مراسم تشییع و وداع مردم با پیکر بی‌جان رهبر فقید انقلاب اسلامی روز و شب ۱۵ خرداد ۱۳۶۸ درست در بیست و ششمین سالگرد قیام خونین مردم قم در سال ۱۳۴۲، با حضور میلیون‌ها نفر از مردم تهران و سوگواری مردم عزادار شهرها و روستاهای سراسر کشور، در بخش بیرونی آرامگاه بهشت زهرای تهران که بعدها مرقد، حرم، مصلی و دانشگاه امام خمینی و شهر آفتاب در آن بنا شد، برگزار شد.

در اولین ساعات بامدادِ ۱۶ خرداد ۱۳۶۸ میلیون‌ها نفر از مردم ایران به امامت آیت‌الله محمدرضا گلپایگانی با چشمانی اشکبار بر پیکر امام امت نماز خواندند و پیکر سید روح‌الله مصطفوی معروف به سید روح‌الله موسوی خمینی را به خاک سپردند.

منابع:

کارنامه نور (زندگینامه امام خمینی)، مجله حضور زمستان ۱۳۸۰، شماره ۳۸

یادها -۹- خاطرات آیت الله پسندیده، گفته‌ها و نوشته‌ها، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص ۴۱ و ص ۱۲ـ۱۳

مرادی نیا، محمدجواد؛ خمین در گذر تاریخ؛ ص ۲۳۵؛ خاطرات آیت الله پسندیده؛ ص ۱۷ـ۱۸؛ روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج ۱، ص ۳۷

پا به پای آفتاب؛ ج ۱، صص ۲۰-۲۳؛ برای آگاهی بیشتر به جزئیات موضوع رک: کرمانی، مجدالاسلام؛ «روح تدین و جوهر تمدن»، روزنامه ادب؛ ش ۱۴۶

مرادی نیا، محمدجواد؛ خمین در گذر تاریخ؛ ص ۲۴۰ـ۲۴۷؛ روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج ۱، ص ۳۶؛ رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج ۱، ص ۹۶ـ۹۷

انتهای پیام

source

توسط postbin.ir