ایسنا/اصفهان ضیاء موحد معتقد است: فلسفه ابزاری قدرتمند برای تحلیل چالش‌های اجتماعی است که با تقویت تفکر انتقادی و آگاهی جمعی، به حل مشکلات و پیشرفت جوامع کمک می‌کند.

 فلسفه نه تنها به پرسش‌های بنیادی در مورد وجود و حقیقت پاسخ می‌دهد، بلکه به ما کمک می‌کند تا دنیای پیچیده و پر چالش اطراف خود را بهتر درک کنیم و راه‌حل‌هایی برای مشکلات اجتماعی پیدا کنیم. در دنیای امروز، مشکلات مختلفی چون نابرابری‌های اجتماعی، بحران‌های زیست‌محیطی و تضادهای فرهنگی به چالش‌های بزرگ جامعه بشری تبدیل شده‌اند.

فلسفه می‌تواند با فراهم آوردن چارچوب‌های اخلاقی و انتقادی، ابزارهایی برای مواجهه با این مسائل فراهم کند. اندیشمندان فلسفی با بررسی مفاهیم کلیدی همچون عدالت، آزادی و حقوق بشر، به جوامع کمک می‌کنند تا در مسیر توسعه پایدار و عادلانه حرکت کنند. علاوه بر این، فلسفه با تأکید بر تفکر انتقادی و تحلیل منصفانه، زمینه‌ساز گفت‌وگوهای سازنده در جوامع مختلف است. به‌ویژه در مناطق مختلف، از جمله کشورهایی که با چالش‌های فرهنگی و اجتماعی روبرو هستند، فلسفه می‌تواند به‌عنوان ابزاری برای نزدیکی ملت‌ها و ترویج همزیستی مسالمت‌آمیز و تفاهم متقابل عمل کند. این نزدیکی می‌تواند به حل بحران‌ها و کاهش تنش‌های اجتماعی کمک کند و در نهایت جامعه‌ای پویا و پایدار بسازد. روز فلسفه یادآور این نکته است که فلسفه همچنان نقش حیاتی در شکل‌دهی به آینده جوامع بشری دارد و می‌تواند ابزاری قدرتمند برای حل مشکلات اساسی جامعه باشد. از این رو با ضیا موحد، منطق‌دان و پژوهشگر فلسفه و منطق به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه حاصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

فلسفه و فلسفه‌ورزی در جامعه امروز که با چالش‌ها و بحران‌های مختلفی مواجه است، چه نقشی در درمان دردهای امروز جامعه ایفا می‌کند؟ 

بسیاری از افراد، بدون آنکه درک دقیقی از مفهوم فلسفه داشته باشند، به آن وارد می‌شوند و به نوعی فلسفه می‌ورزند. در حقیقت، این فلسفه‌ورزی نه یک اقدام آگاهانه، بلکه امری است که به‌طور ناخودآگاه در زندگی روزمره‌مان انجام می‌دهیم. به یاد بیاورید که کودکان از ساده‌ترین پرسش‌ها شروع می‌کنند، اما آن سوالات به تدریج به عمیق‌ترین و دشوارترین سوالات فلسفی تبدیل می‌شوند. آن‌ها از خدا، ستارگان، موجودات اطراف خود و از پدیده‌هایی که در جهان رخ می‌دهند سوال می‌کنند؛ پرسش‌هایی که اغلب بزرگ‌ترها نمی‌توانند پاسخی قطعی برای آن‌ها داشته باشند، یا شاید به طور معمول پاسخی ندارند، اما آنچه اهمیت دارد این است که وقتی کسی عقیده‌ای دارد، این عقیده یا از سر استدلال است یا به گونه‌ای از آن نشئت می‌گیرد که در ظاهر فاقد استدلال به نظر می‌رسد. در واقع، حتی همین عقاید به ظاهر بی‌پایه نیز گاهی بر مبنای یک استدلال نهفته هستند. به همین دلیل است که همیشه بر این باورم که منطق، ریاضیات فلسفه است، چون ما در ریاضیات خیلی دقیق استدلال می‌کنیم، مقدمه و برهان داریم و همین جریان را به فلسفه منتقل می‌کنیم و فلسفه همچون مادرِ ریاضیات هستند. در ریاضیات، ما با دقت فراوان به مقدمات و برهان‌ها می‌پردازیم و این رویکرد دقیق را به فلسفه نیز منتقل می‌کنیم و به تحلیل نوع اشیاء و موجودات پیرامون خود نه تنها از منظر سطحی، بلکه در عمق و لایه‌های پیچیده‌تر آن می‌پردازیم.

کانت معتقد است که ما باید به سه سوال پاسخ بدهیم؛ اول اینکه چه چیزهایی وجود دارد؟ این سوال هستی‌شناسی است. دوم اینکه آن چیزهایی که وجود دارند ما چگونه می‌توانیم به آن‌ها علم پیدا کنیم؟ این سوال معرفت‌شناسی است. و سوال‌های بعدی هم درباره بحث نیک و بد و یا خیر و شر است که جزو مسائل و گزاره‌های اخلاقی محسوب می‌شوند. این سوالات، در نگاه اول، شاید در زندگی روزمره به چشم نیایند یا نیازی به استدلال برای پاسخ دادن به آن‌ها نبینیم، اما وقتی به این سوالات توجه و تلاش کنیم تا معنای واقعی آن‌ها را درک کنیم، وارد دنیای فلسفه می‌شویم و اینجا است که گرفتاری‌های فلسفی آغاز می‌شود.

در زندگی خودم نیز با فلسفه ارتباط نزدیک داشتم. پدرم روحانی بود و در روزهای هفته، در حجره‌ای نزدیک به مدرسه صدر، درس‌هایی می‌داد. در این حجره، یک شیخ محترم و کوتاه‌قد به نام شیخ محمود مفید حضور داشت که از او به‌عنوان آخرین فیلسوف باقی‌مانده از مکتب قدیم یاد می‌شد. وقتی پدرم از درس‌های او باز می‌گشت، همیشه با اشتیاق می‌گفت که این مسائل و مباحث برایش جذاب بوده‌اند، گرچه گاهی سوال می‌کردم که آیا این علاقه از دل خود پدرم است یا تنها به‌خاطر تأثیرات علاقه‌مندی به پدرش است. در هر حال، پدرم همیشه تاکید می‌کرد که فلسفه برای فقیهانی که درگیر مسائل مالی و زکات و ارث و میراث هستند، مفید نیست، چرا که کسی به‌خاطر اثبات وجود خدا یا مسائل پیچیده فلسفی پولی نمی‌پردازد و موجب فقر می‌شود. در این میان، برای من فلسفه به‌عنوان مسیری برای شروع از منطق و برهان‌ها مطرح شد و بیشتر فلاسفه ما استاد منطق بوده‌اند.

دوره ترجمه که شروع فلسفه است و یهودیان اشکالات دینی داشتند ناچار به این بودند که استدلال را یاد بگیرند. بنده امور را مبتنی بر منطق کردم و در دوران ترجمه و بعد از آن ابن‌سینا که در آن دوره کتاب نویسی آغاز شد و قبل از ابن‌سینا بیشتر تعلیقه و ترجمه بود، اما این که کسی به‌صورت مستقل کتاب بنویسد تا آن زمان نبود و اگر می‌خواستند بحثی را پیش ببرند به‌صورت منطقی بوده و قبل از دوران ترجمه مکاتباتی از افلاطون و ابن‌سینا که منطق‌دان قوی بودند.

شما منطق را راه ورود به فلسفه می‌دانید؟

بله، یعنی زمانی که کسی منطق را خوب بلد است به سادگی استدلال‌های مغالتی نمی‌کند و اگر مغلته کند، دیگران متوجه می‌شوند که این نتیجه از این مقدمات حاصل نمی‌شود.

ایرادی که به سوفیست‌ها وارد بود این بود که تفکر منطقی را نداشتند، درست است؟

بله، اشتباهی به کار می‌بردند، مغلطه می‌کردند و به همین دلیل تعداد مغلطه‌ها بسیار زیاد بوده که طبقه‌بندی می‌کردند و به دانشجویان خود این دسته‌بندی را تدریس می‌کردند که در زمان ما اساتید، حدود ۱۳ نوع مغلطه تشخیص دادند که دانشجویان بدانند اگر کسی این گونه استدلال کرد، استدلال درستی نیست. به طور مثال اگر کسی در موضوعی به دانشمندی که با رشته تخصصی متفاوت استناد کند و بگوید انیشتین این صحبت را داشته، این مغلطه است، زیرا انیشتین اگر در آن موضوع تخصص نداشته باشد، دیگر انیشتین بودنش مطرح نیست و نمی‌توان چون انیشتین است، حرفش را قبول کنیم که به آن مغلطه معطوف به استاد می‌گویند که این مورد مغلطه بسیار متداول است. نمونه دیگر می‌توان به این مورد اشاره کرد که اگر دانش‌آموز در کلاس از معلم سوالی بپرسد و معلم پاسخ سوال را ندارد و به جای پاسخ به دانش‌آموز بگوید تو در جایگاهی نیستی که این سوال بپرسی، به آن مغلطه ترساندن می‌گویند.

فلسفه و تفکر انتقادی، کلید حل بحران‌های اجتماعی

تاکنون حدود ۴۰۰ نوع مغلطه پیدا شده است و در زمانی که این موضوع را در دانشگاه تدریس می‌کردم دانشجویان می‌گفتند با توجه به این تنوع مغلطه‌ها، تمام سخنرانی‌ها و منبرها مغلطه است و درست می‌گفتند. سهروردی، فیلسوف و منطقی برجسته نیز با وجود تسلط بر منطق قدیم، بر این باور بود که نباید زمان زیادی صرف آن کرد. او در آثار خویش، همچون حکمت‌الاشراق، بخشی را به مغالطات اختصاص داد و بدین‌ترتیب، منطقی پویا و انتقادی را عرضه کرد. من نیز در مسیر تحصیلی خود، از علاقه به منطق به نگارش کتاب‌هایی در این حوزه سوق پیدا کردم. در دوران تحصیل در لندن، با گذراندن دوره‌های مقدماتی، متوسط و پیشرفته منطق، دریافتم که منطق قدیم، با همه ارزش‌هایش، در بسیاری از موارد، پاسخگوی مسائل جدید نیست. با بازگشت به ایران، تصمیم گرفتم به جای تدریس فلسفه به تدریس منطق بپردازم و برای نخستین بار در سطوح پیشرفته و متوسط تدریس را آغاز کردم. بعضی از مسائل فلسفی که در کتب اروپا وجود دارد، نوع تحریر آن در اروپا به یک شکل و در ایران به شکل دیگر است، اما نوعی که در ایران تدریس می شود بسیار قدیمی شده و ایراد دارد. به همین دلیل پس از آغاز به تدریس در ایران با منطق جدید، در ابتدا مخالفت‌های شدید با من شد.

این مخالفت ها از سوی جامعه علمی و دانشگاهی بود؟

بله به‌طوری که یکی از آنان به بنده گفت شما حاضر هستید در تلویزیون مناظره کنید؟ که در جواب گفتم کسی درباره ریاضیات مناظره نمی‌کند و هنوز نیز مخالفانی وجود دارند. یکی از منطق‌دانان اروپایی صحبتی دارد که با گذشت زمان متوجه صحت حرف او شدم؛ اگر کسی منطق را با منطق ارسطویی شروع کرده باشد، منطق جدید را نمی‌فهمد، یعنی زمانی که دانشگاه تهران برای تدریس به دانشجویان دکتری بنده را دعوت کردند، از همان ابتدا برای پذیرفتن بعضی مباحث مشکل داشتند و تا انتها این مشکل پا برجا بود.

بنده پنج سال تدریس کردم و در این زمان به این فکر می‌کردم که منطق جدید را چگونه بنویسم و به دانشجویان آموزش دهم و پس از این پنج سال کتابی تحت عنوان درآمدی بر منطق جدید نگاشتم که اکنون به‌عنوان منبع رسمی تدریس منطق شناخته می‌شود. این اثر، نه‌تنها به آموزش اصول منطق جدید می‌پردازد، بلکه بخشی از منطق قدیم را که به دلیل محدودیت‌های آن دوره نادیده گرفته شده بود و می‌گفتند تدریس این بخش‌ها عمر تلف کردن است، بازخوانی و بازتعریف می‌کند. منطق موجهات از قرن هفتم به بعد دیگر در ایران تدریس نشد در قرن هفتم بزرگانی همچون کاتبی قزوینی و ابن‌سینا را داشتیم که منطق موجهات را تدریس می‌کردند و طبق کتاب‌هایی که از آن‌ها باقی مانده است، مشخص است که حوزه‌های درس دایر بوده و مناظره داشتند و حتی استدلال‌های اشتباه در این کتاب‌ها پیدا شده است و با منطق جدید بسیاری از مباحث منطق قدیم اشتباه شمرده می‌شد. در این راستا، تلاش کردم تا مفاهیمی چون ضرورت، امکان و انواع آن‌ها را به شیوه‌ای نوین تدریس کنم و از آن برای تحلیل دقیق‌تر مسائل فلسفی بهره گیرم. در قدیم مباحثی که در مقطع ارشد تدریس می‌شد، در دکتری نیز تدریس می‌شد که بنده با آوردن منطق موجهات جدید این رسم را منسوخ کردم که کتاب سال شناخته شد.

برخی معتقدند فلسفه دانشی انتزاعی و پیچیده است و آن را در همین سطح محدود کرده‌اند که تنها به عده‌ای خاص محدود می‌شود و از جامعه به دور است، اما در فلسفه‌های جدید موضوعی تحت عنوان «فلسفه زندگی» و یا «فلسفه هنر زندگی» ایجاد شده است. از نظر شما آیا فلسفه دانش انتزاعی پیچیده است یا فلسفه می‌تواند راه و رسم زندگی را در نظام آموزشی، فرهنگی، حکمرانی و دیگر حوزه‌ها تبیین کند؟

فلسفه و تفکر انتقادی، کلید حل بحران‌های اجتماعی

منطق پیچیده نیست و موضوعات پیچیده است، همچون هندسه که ابتدا مسائل راحت‌تر باید حل شود و مسائل سخت‌تر؛ بر اساس مسائل راحت‌تر پاسخ داده شود، البته که همچون هر علمی که درجات بالای آن مشکل و پیچیده است، فلسفه نیز پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. سوفسطایی‌ها استدلالی دارند که حرکت ممکن نیست و هنوز اثباتی برای آن وجود ندارد. در این میان، ظهور ابزارهایی همچون کامپیوتر و هوش مصنوعی، امکان تحلیل و استنتاج استدلال‌های پیچیده را بیش از پیش فراهم کرده است. این ابزارها نشان می‌دهند که بسیاری از مسائل فلسفی که پیش‌تر غیرقابل‌حل به نظر می‌رسیدند، اکنون می‌توانند در پرتو دانش جدید به پاسخ‌هایی قانع‌کننده دست پیدا کرد.

حل نشدن مسائل به این معناست که از حل آن عاجز بوده‌ایم؟

یا عاجز بوده‌ایم یا عقلمان نمی‌رسیده است و مطالعه کافی نداشته‌ایم. اکنون برخی دنبال راهی هستند که راهی برای مذاکره با آمریکا پیدا کنند و اینکه چقدر این موضوع چه عواقبی دارد را در نظر نمی‌گیرند و اینکه تجربه‌ای که اروپا گذرانده است را ما نگذرانده‌ایم. روشنفکران ما معلومات کمی از تاریخ و جریانات فکری دارند.

تعریف شما از روشنفکری چیست و مطابق آن روشنفکر اصیل را چه کسی می‌دانید؟

روشنفکر اصیل آن کسی است که هر گزاره‌ای را به محکمه عقل ببرد نه در محکمه شرع. باید تسلیم به احکام عقلی باشد. مذهب آدم را با ایمان تربیت می‌کند، البته برخی مواق خلاف آن می‌شود که از همه چیز خطرناک‌تر است مثل داعش که قواعد عقلی و منطقی را لحاظ نمی‌کنند. به همین دلیل فلسفه خوب است؛ فلسفه به‌عنوان ابزاری برای تعقل و شکاکیت، در جستجوی حقیقت همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد و به‌دنبال پرسش و شک در برابر هر قطعیتی است. ایمان در تفکر کانت مبنا قرار می گیرد و رد نمی‌شود. کانت می‌گوید موجب شرمساری و رسوایی است که پس از گذشت قرن‌های زیاد فلسفه نتوانسته اثبات جهان خارج را انجام دهد، این‌ها مسائلی ساده‌ای نیستند و عقیده‌های کانت ما را به معرفت نمی‌رسانند و دلایل اثبات خدا را رد می‌کند.

انتهای پیام 

source

توسط postbin.ir