یادداشتی از حجت اله مرادخانی؛
حجت اله مرادخانی (پژوهشگر صنایع دستی و مدرس دانشگاه) در یادداشتی، یکی از مشکلات صنایعدستی کشور را ابهامگویی عنوان کرد.
مَغلَطِه و مَغلَطِه کردن یکی از شیوههایی است که بعضا افراد در کلام و نوشتار برای وارونه جلوه دادن حقیقت به کار میبرند. در مواقعی که فرد در تنگنا قرار میگیرد یا نسبت به اصل یک موضوع جهل دارد، تلاش میکند تا با طرح استدلال نادرست، به نتیجه مطلوب خود برسد. این نتیجه ممکن است درست یا نادرست باشد، اما نکته مهم در استفادههای بعدی از این نتایج برآمده از آن استدال غلط است که سلسلهوار به وارونه ساخت حقیقت منجر میشوند. در علم منطق نیز مغلطهها بسیار مورد توجه قرار گرفته و دستهبندیهای مفصلی برای آن انجام شده است. نکته قابل تامل در ارتباط با مغلطه کردن، استفاده زیاد آن در ساختارهای مدیریتی کشورماست. رویکردی رایج و فراگیر که به کمک آن مدیران نقصهای عملکردی و ناتوانیها و کاستیهای خود را میپوشانند و با فرافکنی از مهلکه انتقادات میرهند.
از جمله عرصههایی که مدیریت آن در سالهای اخیر با چنگ زدن به ریسمان پوسیده مغلطه، روزگار میگذرانند، حوزه مدیریت صنایع دستی کشور است. مدیرانی که میآیند و چند صباحی میمانند و رزومهسازی کرده و میروند. بیآنکه گرهای از مشکلات بنیادین صنایع دستی و فعالان آن باز کرده باشند. آش همان آش و کاسه همان کاسه، اما تنوع مغلطههای مدیران فراوان و از این نظر قابل توجه بوده و هست.
ابهام گویی یا کژتابی از جمله رویکردهای شایع در مدیریت صنایع دستی است که در منطق نیز به عنوان یک گونه مغلطه تلقی میگردد. به این معنی که شخص جملهای را که بیش از یک معنا دارد، به کار میگیرد تا آن جمله تنها با یک تفسیر خاص، مقبول مخاطب شود. در اینجا کژتابی و تعدد معنای جمله این فرصت را به گوینده میدهد که در شرایط مختلف، یکی از معنیهای مورد نظر خود را که لزوما تناسبی با حقیقت ندارد را انتخاب و طرح نماید. طرح برهانهایی که در ماهیت آنها ایراد اساسی وجود دارد و به اعتبار همین نقص، کلیت برهان نامعتبر میشود. بیان دلایل اشتباه برای موقعیت صنایع دستی ایران در عرصه جهانی و ارائه آمارهای غیر واقعی در زمینه فروش و تولید محصولات صنایع دستی ایرانی از جمله موارد این رویکرد نامطلوب است.
در ادامه نوشتار و جهت تشریح بیشتر موضوع، بحث را با ذکر مثالی از یکی از اسناد بالادستی ادامه میدهیم. در متن «سند ملی توسعه صنایع دستی کشور» که اخیرا به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و در ماه قبل توسط رئیس جمهور رسما ابلاغ گردید چنین آمده است: «ایران؛ در میان کشورهای جهان؛ رتبه نخست را به لحاظ شهرها و روستاهای جهانی صنایع دستی دارا است. با این جایگاه، ظرفیت لازم برای کسب رتبه اول در صادرات صنایع دستی به خوبی برای کشور فراهم است.» این نمونه مثالی واضح از ابهام گویی در مدیریت کلان صنایع دستی است که با طرح کمیت ثبت شهرها و روستاهای صنایع دستی، بدون تببین وجاهت بین المللی مرجع این ثبتها، در تلاش است تا از این گزاره بهرمند شود و امکان صدرنشینی صادرات صنایع دستی ایران را بر خلاف واقعیت مطرح نماید. استدلالی که از اساس باطل و غیر قابل دفاع است. چراکه مشکلات صادرات صنایع دستی ایران، بسیار بیشتر و عمیقتر از این حرفهاست که بتوان با دلالت بر تعداد شهر و روستاهای ثبت شده در شورای جهانی صنایع دستی برای آن گریزگاهی ارائه نمود. این مغالطه از نظر علم منطق نیز نادرست است؛ نخست اینکه طرح این مقدمه مربوط به تعداد شهرهای جهانی صنایع دستی گزاره درستی نیست، چون خود آن شهرها هم هیچ سازوکار مشخصی برای معرفی شدن به مخاطب بین المللی ندارند و دوم این گزاره مطرح شده در سند توسعه صنایع دستی، هرگز متضمن نتیجه مطرح شده در سند نیست. این روش و رویکرد یعنی استفاده از یک استدلال غلط، برای طرح استدالهای بعدی در مدیریت صنایع ستی ایران بسیار شایع است و رد آن را در بسیاری از نشستها و مصاحبهها و سخنرانیهای مدیران ارشد این حوزه میتوان یافت.
بر اساس همین ابهام گویی یا کژتابی است که مدیران این حوزه در مصاحبهها یا مراسمات مختلف به طور جدی بر حال خوب صنایع دستی و شرایط رو به رشد و درخشان آن تاکید دارند. حال اینکه وضع ناخوش صنایع دستی و شرایط ملتهب آن به عنوان یک حقیقت تلخ را نمیتوان با ابهام گویی وارونه جلوه داد. با به انحراف کشیدن برهانها نمیتوان صورت مسئله مشکلات متعدد صنایع دستی در آموزش، تولید و صادرات را پاک کرد و بحرانهای مهلک این حوزه را نادیده انگاشت. شوربختانه در شرایطی این اتفاقات میافتد که کمترین نظارت و کنترلی بر روی اظهارات و مواضع مدیران صنایع دستی صورت میگیرد و از آن مجموعه بازخواستی به عمل نمیآید.
آنچه مسلم است تدوین اسناد بالادستی در حوزه صنایع دستی اتفاق خوب و ارزشمند است، ولیکن مبنا قرار دادن برهانهای غلط در بطن این اسناد و ارجاع و استناد به آنها با هدف نفی مشکلات و نادیده انگاشتن چالشهای متعدد این حوزه، چندان اتفاق خوب و منصفانهای نخواهد بود. حقیقت موجود ناظر بر مشکلات جدی صنایع دستی ایران در عرصه صادرات و از دست رفتن بسیاری از مزیتهای واقعی آن برای حضور در بازارهای جهانی، چالشهای غیرقابل انکار فرآیند تولید و عدم ارائه راهکاری مشخص برای آنهاست. اینکه به عنوان مدیر صنایع دستی در سطوح مختلف، صرفا با ابهام گویی تلاش کنیم تا حضور خود را موفق و اقداماتمان را اثربخش جلوه دهیم، بدور از انصاف خواهد بود و از آن میتوان به عنوان یک آسیب جدی برای فرهنگ ایران یاد کرد. در شرایطی که میتوان از حداقل منابع موجود به درستی استفاده کرد و حقایق فعلی را دید و بدرستی تحلیل نمود و برای رونق بیشتر هنر صنعت کهن صنایع دستی راهگشایی کرد.
انتهای پیام/
source