به گزارش ایسنا، مهدی باکری سال ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه در ارومیه، در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز مشغول تحصیل شد و در دوران تحصیل، از دانشجویان مبارز دانشگاه بود.
باکری در دوره سربازی، به تبعیت از فرمان حضرت امام خمینی (ره)، از پادگان گریخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به سپاه پاسداران ارومیه پیوست. پسازآن، بنا بهضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او همزمان با فعالیت در سپاه، به مدت ۹ ماه بهعنوان شهردار ارومیه خدمات ارزندهای انجام داد و مدتی نیز در سمت مسئول جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی به مردم خدمت کرد.
وی مدتی که مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه ارومیه را بر عهده داشت، برای برقراری امنیت و پاکسازی منطقه تلاش فراوانی کرد. با شروع جنگ تحمیلی، او راهی جبههها شد و در عملیات فتح المبین، با عنوان معاون تیپ نجف اشرف نقشآفرینی کرد. کمتر از یک ماه بعد نیز در عملیات بیتالمقدس با همان عنوان شرکت کرد.
وی در عملیات رمضان، در سمت فرماندهی تیپ عاشورا مجروح شد و در عملیات مسلم بن عقیل بار دیگر بهعنوان فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا شرکت کرد. در عملیات والفجر مقدماتی و عملیاتهای والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴ نیز فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را بر عهده داشت.
نقش مهدی باکری و لشکر عاشورا در تصرف جزایر مجنون در عملیات خیبر و دفع پاتکهای توانفرسای عراق زبانزد است.
غروب خورشید عاشورا
وی در عملیات بدر در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۵درحالیکه رزمندگان را در شرق دجله هدایت میکرد و میکوشید مواضع تصرفشده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند، در نبردی دلیرانه به شهادت رسید. هنگامیکه پیکر او را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی هدف گلوله آرپیجی دشمن قرار گرفت و به قعر رودخانه دجله رفت.
سردار مصطفی مولوی؛ معاون لشکر عاشورا روایت میکند: تکیهکلام آقا مهدی در برخورد با اکثر افراد این بود: «الله بندسی». یعنی بنده خدا بود. او همه رزمندگان و همه فرماندهان و همه انسانها را بندگان خداوند بزرگ میدانست. بنابراین سعی میکرد با همه روبرو شود. او از دو بیماری به دور بود: سوءظن به دیگران و تحقیر یا کوچک شمردن انسانها.
در اثنای جنگ، افرادی را برای مسئولیتهای ستادی و ارکان لشکر و فرماندهی لشکر بر او تحمیل کردند. آقا مهدی در این شرایط بهگونهای رفتار کرد که این افراد جذب اخلاق آقا مهدی شده بودند.
او افراد تحمیلی را بهعنوان غیرخودی تلقی نمیکرد بلکه آنها را بندگان خدا میدانست که میتوانستند از این فرصت برای فعال شدن در جبهههای جنگ استفاده نمایند. باکری فردی بود که از رفتار و کردار و گفتار خود مراقبت زیادی میکرد تا بنده خدا باشد. گرچه کمحرف بود ولی به هنگام سخن بسیار سنجیده کلام خود را بیان میکرد.
فروتنی او بهگونهای بود که بسیاری نمیدانستند او یک مهندس برجسته است. او به این حدیث عمل میکرد: «حاسبوا قبل أن تُحاسبوا». به حرفهایی که میزد ایمان داشت و عمل میکرد.
ساده زیستی و آسانگیری
مهدی باکری در دوران حیاتش-چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه در دوران مسئولیتهای مختلف-فردی کاملاً سادهزیست بود؛ بهطوریکه تمام کسانی که زمانی با او دوست و یا هم رزم بودهاند، از ساده زیستی وی، خاطرات جالبی را نقل میکنند. او در زمانی که فرمانده لشکر عاشورا بود همچون بسیجیها لباس خاکی میپوشید بهطوریکه تازه واردها که او را نمیشناختند همیشه برایشان حوادث جالبی رخ می. داد.
یکبار آقا مهدی نزدیک غروب به تعمیرگاه لشکر میرود و از تعمیرکار بسیجی که در آنجا تازه مشغول به کارشده بود میخواهد که چراغهای خودرو را که روشن نمیشدند تعمیر کند تا او بتواند شب به یکی از مقرهای لشکر برود. بسیجی مزبور میگوید: الان تعمیرگاه تعطیل است و من میخواهم در این فرصت لباسهای شخصی خودم را بشویم. آقا مهدی به وی میگوید: من لباسهای تو را میشویم و تو هم اشکال و نقص خودروی مرا برطرف کن.
او قبول میکند و وقتی کار هر دو نفر تمام میشود رزمنده دیگری به تعمیرگاه میآید و آقامهدی را میشناسد. آن بسیجی تعمیرکار وقتی متوجه فرمانده لشکر میشود احساس خجالت میکند ولی آقا مهدی میگوید ناراحت نباش من از اینکه توانستهام کمک تو باشم راضیام؛ و از اینکه شما کار مرا راه انداختی متشکرم.
منبع:
سرمدی، سعید، فرماندهان دفاع مقدس؛ شهید مهدی باکری، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، چاپ سوم ۱۴۰۰، صص ۱۲۰، ۱۲۱، ۱۲۲، ۱۲۳
انتهای پیام