به گزارش خبرنگار ایلنا به نقل از گاردین، وقتی او درگذشت، مجموعه‌ای از دفترچه‌ها و دست‌نوشته‌ها از خود به جا گذاشت. حالا زندگی‌نامه‌نویس‌اش فاش می‌کند این نوشته‌ها چه چیزهایی از صعود غیرمنتظره او به اوج شهرت ادبی نشان می‌دهند. 

وقتی کشتن مرغ مقلد در تابستان سال ۱۹۶۰ منتشر شد، به نظر می‌رسید از ناکجا آباد پدید آمده است، مانند آتنا اهل آلاباما: رمانی کامل و بی‌نقص از نویسنده‌ای جنوبی و ناشناخته، بدون هیچ پیشینه یا سابقه آشکار. کتاب به‌نوعی توانست از بیداری اخلاقی کودکان و عشق پایدار خانواده‌ها تا تنش‌های میان فرد و جامعه سخن بگوید. 

هارپر لی تلاش زیادی کرده بود تا به جایگاه خود برسد. تنها به این دلیل که دوست نداشت درباره خود صحبت کند، منشا و ریشه‌هایش چنین مرموز جلوه می‌کرد، و طبیعتا هرچه کشتن مرغ مقلد موفق‌تر شد _ پرفروش‌ شد، جایزه‌ی پولیتزر گرفت، یک میلیون نسخه فروخت و بعد ۱۰ میلیون و سپس ۴۰ میلیون نسخه به فروش رسید — نظریه‌ها و شایعات بیشتری برای یافتن دلیل سکوت او شکل گرفت. 

کپسول زمان دوران کاری لی 

چه هیجان‌انگیز است که با یک کپسول زمان از آغاز دوران کاری لی روبه‌رو شویم: مجموعه‌ای از برخی از نخستین داستان‌های کوتاه او که اکنون برای اولین بار چاپ شده‌اند، کمک می‌کند تا روشن شود چگونه دختربچه‌ای از خیابان جنوب آلاباما توانست خود را به نویسنده‌ای پرفروش تبدیل کند. 

در جوانی، لی شغل خودش را در حوزه نشر پیدا کرد؛ در مجله ماهانه شرکت انتشارات مدارس آمریکا کار می‌کرد، مجله‌ای تخصصی به نام اسکول اگزکیوتیو (School Executive). در نهایت او شغل روزانه خود را رها کرد و به کار دیگری مشغول شد، این بار به‌عنوان متصدی رزرو پرواز استخدام شد، کاری که کمتر ادبی اما جذاب‌تر بود. اما درباره بقیه زندگی او در آن زمان نمی‌توان چنین گفت: در حاشیه کار روزانه ۹ تا ۵، او با ساندویچ‌های کره بادام‌زمینی زندگی می‌کرد و داستان‌ها را روی میزی می‌نوشت که خودش با دو جعبه سیب قدیمی و دری که در زیرزمین ساختمان پیدا کرده بود، ساخته بود. 

نویسندگی، بزرگ‌ترین استعداد لی 

با نوشتن روی این سطح لرزان، لی به تدریج دستش را ثابت کرد. «باور دارم بزرگ‌ترین استعدادم در نویسندگی خلاق است» — به خانواده‌اش با اعتماد و اطمینان نوشت — «و باور دارم می‌توانم از آن امرار معاش کنم.» مانند بسیاری از نویسندگان جوان، او در ابتدا به خانواده و زندگی ابتدایی خود برای ماده نوشتن رجوع کرد. 

و سه داستان نخست در مجموعه جدید، با تغییر میان چند راوی جوان، به بررسی آداب اجتماعی، لغزش‌های کوچک و سردرگمی‌های اخلاقی می‌پردازد؛ همان چیزی که او در یکی از داستان‌های بعدی‌اش از آن با عنوان «جامعه مخفیِ کودکی» یاد می‌کند. 

موضوع‌های اصلی داستان‌های «مخزن آب»، «دوربین دوچشمی» و «قیچی صورتی» — که همگی پیش از سی‌سالگی لی نوشته شده‌اند — محدود و در عین حال دقیق‌اند: تأیید گرفتن از والدین و پذیرفته شدن از سوی همسالان. مخالفان یا چالش‌های این داستان‌ها نیز چندان بزرگ‌مقیاس نیستند: معلمان، خواهر و برادرها و گروه‌های کوچک حیاط مدرسه. 

در مقابل، سه داستان بعدی همگی در نیویورک می‌گذرند و راویان آن‌ها بزرگسال‌اند؛ و خواننده حس می‌کند لی در تلاش است تا خود را هم‌سطح نویسندگانی چون سالینجر و چیور نگه دارد. با این حال، این سه‌گانه — «اتاقی پر از خرده‌غذا»، «تماشاگران و تماشاشوندگان» و «این تجارت نمایش است؟» — نشان می‌دهد که او از روایت صرفِ رویدادها فراتر رفته و به سوی ساختار داستانی پیش می‌رود، در حالی که هم‌زمان با صداهای روایی گوناگون نیز دست به تجربه می‌زند. 

شخصیت‌هایی که مستقیماً از زندگی لی گرفته شده‌اند، در سراسر این داستان‌ها ظاهر می‌شوند. یکی لقب خودش، «دودی»، را دارد؛ برخی نام‌های خواهر و برادرانش، اِدوین، آلیس و لوئیز را دارند؛ برخی نسخه‌های کم‌پنهان یا کاملاً آشکار از دوستانش، از جمله شهردار آینده‌ی مونروویل، آن هاینز، هستند. 

لی در بیان همزمان حس راحتی و احساس محصورشدگی هنگام بازگشت به خانه کودکی به‌عنوان یک بزرگسال، طنزآمیز و بسیار هوشمندانه است. تا زمانی که داستان «سرزمین شیرینی ابدی» را نوشت، در بازگشت به خانه کودکی به‌عنوان بزرگسال تجربه و مهارت زیادی یافته بود. 

برای مدت‌ها، داستان‌هایی که او در سال‌های نخست زندگی در منهتن می‌نوشت، تنها عناوین وسوسه‌کننده‌ای بودند که روی کارت‌های شاخص کثیف و لکه‌دار در آرشیو نمایندگانش، آنی لوری ویلیامز و موریس کرِین، تایپ شده بودند. هیچ‌کدام منتشر نشدند و دهه‌هاست که هم دانشمندان و هم زندگی‌نامه‌نویسان کنجکاو بودند بدانند سرنوشت آن‌ها چه شد. چهار مورد از این داستان‌ها سرانجام در کتاب «سرزمین شیرینی ابدی» منتشر شدند؛ همراه با چهار داستان دیگر که در آخرین آپارتمان نویسنده در نیویورک، واقع در ۴۳۳ خیابان شرق ۸۲ پیدا شدند. 

بازنویسی بیش از نویسندگی 

لی روزی گفته بود: «من بیشتر بازنویسی می‌کنم تا نویسندگی»، و توضیح داد که معمولاً برای هر نوشته حداقل سه پیش‌نویس آماده می‌کند. بخشی از این تلاش سخت در اینجا قابل مشاهده است، نه تنها در خود دست‌نوشته‌ها، بلکه با مقایسه داستان‌های اولیه با رمان‌های منتشرشده او. برای نمونه، دوربین دوچشمی کوتاه شده و به صحنه آموزشی در فصل دوم «کشتن مرغ مقلد» تبدیل شد، جایی که معلم کلاس اول اسکات از توانایی او در خواندن خشمگین می‌شود. به‌طور مشابه، «سرزمین شیرینی ابدی» به یک صحنه مهم در فصل هفتم «بگذار نگهبان بایستد» تبدیل شد، زمانی که اسکات از نیویورک به خانه میکامب بازمی‌گردد.



انتهای پیام/

source

توسط postbin.ir