سرهنگ آزاده جانباز حسین حسینی در گفتوگو با ایسنا با اشاره به آماری درباره جنگ تحمیلی، اظهار کرد: در جنگ تحمیلی ۵۰۰ هزار سرباز وظیفه ارتش حضور داشتند، تعداد پرسنل ارتش اعم از افسر، درجهدار و کارمند ۲۷۰ هزار نفر بود و ۲ میلیون و ۱۳۰ هزار نفر بسیجی و نیروهای داوطلب مردمی در جنگ حاضر بودند که متوسط زمان حضور آنها در جبهه یک ماه بود و برای عملیاتها به جبهه میآمدند. ۱۸۰ هزار نفر نیروهای سپاه، جهاد، کمیته، ژاندارمری و نیروهای کرد مسلمان که جمع این نیروها حدود ۵ میلیون نفر میشد یعنی تقریباً از هر ۷ ایرانی، یک نفر مستقیماً در جنگ حضور داشت. در این مدت در خط مقدم جبههها ۱۷۲ هزار و ۵۶ نفر شهید داشتیم و ۱۶ هزار نفر از مردم در بمبارانها شهید شدند.
وی افزود: ۲۳ درصد شهدا ارتشی و ۲۱ درصد از سپاه، ۴۳ درصد از نیروهای بسیجی و ۳ درصد از نیروهای ژاندارمری و شهرداری بودند، در طول جنگ ۲هزار و ۸۹۵ دانشجوی شهید، ۴ هزار و ۲۵۴ نفر روحانی شهید، یک میلیون و ۳۷ هزار نفر مجروح و ۴۲ هزار و ۶۰۰ اسیر داشتیم که آزاد شدند و به کشور بازگشتند. عراق در زمان حمله به کشور ۱۷ هزار کیلومتر از خاک کشور ما را اشغال کرد و این آمار نشان میدهد که برای آزادی هر کیلومتر از خاک کشور۱۴ نفر شهید، ۴۴ نفر مجروح و جانباز و ۳ نفر اسیر و مفقودالاثر شدهاند و برای آزادی هر کیلومتر از خاک کشور ۱۷ لیتر خون بر زمین ریخته است.
مسئول هیئت معارف جنگ استان اصفهان گفت: در طول تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران هر زمان که به کشور حمله شد و جنگی رخ داد قسمتی از خاک ایران جدا شده است و تنها زمانی یک وجب از خاک کشور جدا نشده که دوران جنگ تحمیلی بوده است، آن هم در حالی که ایران نه با یک کشور، بلکه با یک چندین کشور در جنگ بود، روز به روز ضعیفتر میشد. دشمن ما زمانی که سلاح را از دست میداد، سریعاً با چندین سلاح آن را جایگزین میکرد، اما کشور ما در شرایط تحریم و شرایط بعد از انقلاب وقتی سلاحی را از دست میداد جایگزینی نداشت. با چنین شرایط سختی رزمندگان با جان خود و تا آخرین قطره خون از کشور محافظت کردند و اجازه ندادند رؤیای دشمن محقق شود و به همین دلیل امروز باید از این جنگ و از این رزمندگان گفت و به آنها افتخار کرد.
وی افزود: یکی از برهههای جنگ که بسیار برای نیروهای ارتش سخت بود، روزهای اول جنگ بود که علیرغم هشدار نیروها و فرماندهان دلسوز ارتش، برخی از مقامات و مسئولان به عراق خوشبین بودند و اقدامات لازم را برای جلوگیری از حملات انجام نداده و انسجام نیروها برای مقابله با حملات عراق ایجاد نکردند.
حسینی ادامه داد: در برهه چند ماهه اول جنگ و چهار ماه پایانی جنگ از سختترین مقاطع جنگ تحمیلی بود، در یکی از حملات به لشکر ۷۷ خراسان که عراق ما را مشغول کرده بود، لشکر ۷۲ خراسان سمت چپ ما قرار داشت و نیروهای عراقی با پیشروی تانکها خود را تا پشت سر ما آوردند، در حالی که ما بیخبر و در حال جنگ در محور جلو بودیم.
این سرهنگ آزاده گفت: من در آن زمان رئیس رکن دوم و سوم گردان ۷۵۵ سراب بودم. یکی از سربازان به من گفت که تانکها دارند به کمک ما میآیند، ابتدا خوشحال شدم، اما بعد فکر کردم که ما تانکی نداشتیم به عقب نگاه کردم و دیدم که تانکهای عراقی در حال پیشروی هستند و هر یک از نیروهایی که جلوی راهشان باشند را به گلوله میبندند. در همین زمان یکی از سربازان ما داخل گودالی در محاصره عراقیها افتاده است، حمله کردم و عراقیها را به رگبار بستم آنها فرار کردند سرباز هم فرار کرد و در همان زمان خشاب من خالی شد، دیگر زمان خشابگذاری نبود، عراقیها حمله کردند و من اسیر شدم.
حسینی گفت: در زمان اسارت من سه اتفاق خاص افتاد، در جریان بازجوییها یک سوءتفاهم باعث شد که عراقیها به اتهام اینکه ارشدترین بازجویی عراقی را مورد تمسخر قرار دادهام کف پای چپ مرا با یک ابزار فلزی تیز که در آتش سرخ شده بود سوراخ کردند. مسئله بعدی مسئله نقشه فرار ما بود که چند روز قبل از اجرا لو رفت و من با چاقو و نقشه عراق که برای فرار تهیه کرده بودیم، دستگیر شدم و بعد از انتقال به بغداد و تشکیل دادگاه به شش ماه زندان در جایی مثل زیرزمین و شبیه سیاهچال محکوم شدم و در آن مدت شاهد صحنههای بسیار بدی بودم. بعد از آن ۵ ماه به یک سلول یک متر در یک متر منتقل شدم که تاریکی مطلق بود و بعد از ۳ ماه با تلاش اسرا یک روزنه کوچک باز شد.
این جانباز آزاده با اشاره به ماجرای آزادی خود گفت: بعد از آغاز روند آزادی اسرا هرچه منتظر شدم نام من برای آزادی اعلام نشد، در نهایت سه ماه بعد در ۳۰ آبان ماه آزاد شدم، در آن روز به بغداد رفتیم و سوار یک هواپیمای عراقی شدیم، یک سرگرد عراقی به اسم محمودی همراه ما بود. وقتی از آسمان عراق به آسمان ایران وارد شدیم، انگار هوا عوض شد، انگار دنیا همهاش برای ما شد، زیرا آسمان وطن، رنگ دیگری داشت.
وی خاطرنشان کرد: زمانی که به فرودگاه مهرآباد رسیدیم، نماینده ارتش هم آنجا بود. وقتی خودم را معرفی کردم، گفت ما برای آزادی شخص شما، ۳۸ افسر عراقی را آزاد کردیم. بعد هم اشاره کرد به عراقیها و گفت آن ۳۸ نفری که کت و شلوار پوشیدهاند و آنجا نشستهاند را از ستوان تا سرهنگ، در ازای آزادی شما دادهایم، این هم لیست اسامی آنها! بعد از مدتی هم به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم.