۱۸۰۰ سال پیش درست در چنین روزی (۳۰ مهرماه) اردوان، آخرین پادشاه اشکانی توسط جوانی جویای نام به نام اردشیر بابکان از اسبش به زیر کشیده شد تا طالع حکومتی جدید در سرزمین ایران درخشیدن بگیرد. ۱۸۰۰ سال پیش ساسانیان به رهبری اردشیربابکان که یک بزرگ زاده پارسی بود، پادشاهی تازه تأسیس خود را به همگان اعلام کردند. پادشاهی که مقدر بود برای بیش از چهار سده بر گستره وسیعی از فلات ایران مسلط بماند و نقشی بی بدیل در شکل گیری هویت ایرانی ایفا کند.

به گزارش فرارو، منابع تاریخی گزارش می‌دهند که پس از حمله اسکندر به ایران هخامنشی و سرنگونی پادشاهان پارس، سرزمین ایران به اشغال نیرو‌های یونانی و مقدونی درآمد و هر گوشه از این سرزمین در زیر لوای سرداری یونانی یا مقدونی مجبور به پذیرش فرهنگ و نمود‌های تمدنی یونانی شد. یافته‌های باستان شناسی نشان میدهد که در برخی نقاط سرزمین ایران هم زبان و هم فرهنگ یونانی به عنوان باور‌های رسمی در نظر گرفته می‌شد و سنگ نوشته‌ها و سنگ نگاره‌های یونانی باقیمانده در این نقاط گواهی بر این مدعاست. با این همه، فرهنگ و تمدن یونانی در سرزمین ایران بیگانه تلقی می‌شد و برآمدن اشکانیان و سپس ساسانیان از نظر برخی پژوهشگران تاریخ عصیانی برضد این «فرهنگ بیگانه» تفسیر می‌شد. 

ساسانیان چگونه به پادشاهی ایران رسیدند؟

اشکانیان اگرچه برضد حکومت بیگانه سلوکی بپاخاسته بود ولی پس از کسب قدرت در این رویه تسامح با این بیگانگان را دنبال کرد و هرگز تلاشی جدی و مستمر برای بیرون راندن فرهنگ یونانی بخرج نداد. این تسامح بعد‌ها گریبان خود اشکانیان را گرفت، زیرا برخی از ایرانیان باور داشتند که این اشکانیان چیزی جز ادامه همان حکومت نامشروع یونانی نیست. 

یکی از مخالفان، خاندان ساسان در سرزمین فارس بود که در زمان سلوکی عهده دار امور مذهبی در فارس بودند و از ابتدای قرن دوم میلادی منصب حکومتی در فارس را هم بدست گرفته بودند. منابع تاریخی گزارش می‌دهند که خاندان ساسان به نحوی خود را با پادشاهی شکوهمند و پیشین پارسی یعنی هخامنشیان مرتبط می‌کردند و به گونه‌ای خود را نوادگان آنها معرفی می‌کردند. از ابتدای قرن دوم میلادی اردشیر پسر بابک که اکنون رهبر این خاندان محسوب می‌شد با ازدواج سیاسی و چند جنگ مختصر توانسته بود حکومت خود را بر تمام ایالت پارس مستقر کند. 

اردشیر پس از تسلط بر ایالت پارس و اطلاع از وضعیت نابسامان پادشاهی اشکانی، اعلام شورش کرد و توانست با نیروی پارسی خود ایالت‌های اطراف پارس را به تصرف درآورد. در این زمان اردوان پنجم، اخرین پادشاه اشکانی که تازه متوجه خطر اردشیر شده بود، شخصا سپاه خود را برای سرکوب این مدعی پارسی فرماندهی کرد، اما در ۳۰ مهر سال ۲۲۴ میلادی در دشت هرمزدگان که احتمالا در اصفهان امروزی بود، کشته شد و بدین ترتیب اردشیر بابکان پادشاهی جدید ساسانی را برپا کرد.

۳ نماد هویتی ایرانی که وجودشان را مدیون ساسانیان هستیم

۳ نماد هویتی ایرانی که بازمانده از دوران ساسانی است

ساسانیان از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی که یزدگرد سوم آخرین پادشاه این سلسله کشته شد، جمعا ۴۲۷ سال بر گستره وسیعی از فلات ایران حکم راندند و در طی این مدت نقشی بی بدیل در شکلگیری فرهنگ مردمان این سرزمین بازی کردند که نمود‌هایی از آن تاکنون هم دیده می‌شود. در ادامه به معرفی برخی از این نمود‌ها خواهیم پرداخت؛

۱. نام ایران

اگرچه نام «ایران» برای اولین بار در کتاب اوستا و در اشاره به سرزمین آریایی‌ها در شمال شرق ایران آمده بود، اما واقعیت آن است که این نام در اوستا به هیچ وجه جنبه سیاسی نداشت و صرفا اشاره به سرزمین مقدسی بود که خاستگاه آریایی‌ها تلقی می‌شد. اما اردشیر بابکان، نخستین پادشاه سلسله ساسانی وقتی برای اولین بار سنگ نگاره اعلام پادشاهی خود را در نقش رستم فارس حجاری می‌کرد، نام سرزمینی که بر آن حکومت می‌کرد را اینگونه معرفی می‌کند: «این است پیکره مزداپرست، خداوندگار اردشیر، شاهان‌شاهِ «ایران»، که چهر (=نژاد) از ایزدان دارد، پورِ (=پسر) خداوندگار پاپک، شاه.» اردشیر به صراحت در این کتیبه سرزمینی که بر آن حکومت می‌کرد را نه پارس (همچون هخامنشیان) بلکه «ایران» می‌خواند. از آن پس این سرزمین در تمام متون ادبی و سیاسی دوره ساسانی به صورت «ایران» و «ایرانشهر» خوانده شد و بدین تریب چنین در میان مردمان ساکن در این سرزمین جا افتاد که نام سرزمینشان را نه با نام حکومت که با نام خاص خود یعنی ایران بخوانند. گراردو نیولی، ایرانشناس برجسته ایتالیایی در کتاب خود «ایده ایران» به بررسی مفهوم این نام در تاریخ ایران باستان پرداخته و معتقد است ساسانیان در شکل گیری مفهوم ایران به عنوان یک سرزمین نقش بسزایی داشتند.

۳ نماد هویتی ایرانی که وجودشان را مدیون ساسانیان هستیم

۲. تاریخ مشترک ملی

هویت مفهومی است که در یک بستر تاریخی شکل میگیرد. باورها، هنجار‌ها و بسیاری از نماد‌های فرهنگی یک گروه آنقدر در گذر زمان نهادینه می‌شوند که تبدیل به هویت آن گروه می‌شود. امروزه هر ملتی هویتی دارد که در بستر تاریخ شکل گرفته است. در این میان خود تاریخ نقشی بسزا در شکل گیری این هویت دارد. هر ملتی تاریخی دارد که روایتگر پیروزی‌ها و شکست‌ها و چگونگی عبور از پیچ و خم‌های زمانه است. ملت‌ها این تاریخ را بار‌ها و بار‌ها مرور میکنند تا بخاطر بسپارند چگونه با گذر سال ها، قرن‌ها و هزاره‌ها کماکان زنده هستند و به بقا ادامه می‌دهند. این تاریخ در واقع مظهری است از پیوستگی یک ملت و تاکید بر آن.

ساسانیان برخلاف تمام حکومت‌های گذشته به خوبی از کارکرد تاریخ به عنوان یک فاکتور هویت ساز آگاه بودند. آنها برخلاف اشکانیان و حتی هخامنشیان میخواستند بر سرزمین حکومت کنند که ساکنان آن خود را ایرانی بدانند و از «انیران» یا غیر ایرانی‌ها بازشناسند. شاپور یکم پسر اردشیر بابکان که فتوحاتی بیشتر از پدرش رقم زد، به وضوح خود را پادشاه ایران و انیران معرفی کرد. به عبارت دیگر حاضر نبود مردمان سرزمین‌های مفتوحه جدید را ایرانی قلمداد کند، زیرا از لحاظ فرهنگی ارتباطی با ایرانی‌ها نداشتند.

اما این کار فقط با ذکر نام‌های ایرانی و انیرانی در کتیبه‌های پادشاهان دنبال نشد. ساسانیان برای القای این مفهوم کل تاریخ این سرزمین را هم دگرگون کردند. انچه فردوسی در شاهنامه خود از تاریخ ایران باستان نقل کرده و شامل دوره‌هایی همچون پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی می‌شود درواقع ساخته و پرداخته ساسانیان در ساخت تاریخی جدید برای این سرزمین بود. 

۳ نماد هویتی ایرانی که وجودشان را مدیون ساسانیان هستیم
ساسانیان برای مشروع جلوه دادن پادشاهی خود باید خود را به یک حکومت مشروع پیشین منسوب می‌کردند و گزینه‌ای بهتر از هخامنشیان وجود نداشت. اما تاریخ هخامنشیان چندان با ذائقه زرتشتی پادشاهان ساسانی جور در نمی‌آمد بنابراین باید به گونه‌ای تغییر ماهیت می‌دادند که مفهوم یکپارچگی تاریخی بهم نخورد. پس تاریخ اینگونه ویرایش شد که در ابتدا پادشاهانی جهانی به نام پیشدادیان بودند که در واقع به گونه‌ای فرستادگان خدا (اهوره مزدا) بر روی زمین بودند. پس از این پادشاهان جهانی نوبت به پادشاهان کیانی می‌رسید که در واقع اولین پدید آورندگان دین درست خدا (زرتشتی) و در کنار آن سرزمین ایران بودند که بهترین سزمین خدا بر روی زمین بود. این کیانیان از جایی به بعد با پادشاهان هخامنشی یکی می‌شدند و در واقع پادشاهی هخامنشی از سوی ساسانیان در پادشاهی اسطوره‌ای کیانی ادغام شد. بعد از آن اسکندر گجستک (ملعون) به سرزمین ایران حمله کرد و سعی کرد تمام مظاهر ایرانی از جمله کتاب مقدس اوستا را نابود سازد. اشکانیان هم در یک میان پرده کوتاه چیزی جز ادامه حکومت اسکندر نبودند و مجری سیاست ملوک الطوایفی اسکندر برای تکه تکه کردن ایران بودند. درواقع اشکانیان در این روایت تنها برای توجیه قیام ساسانیان گنجانده شده بودند؛ و در نهایت برآمدن اردشیر بابکان فرهمند که خدا او را برای زنده کردن نام ایران و دین بهی انتخاب کرده بود. ساسانیان اخرین میان گرده این تاریخ جدید بودند. 

ساسانیان در پی ریزی این تاریخ آنقدر ماهرانه عمل کردند که تا دوران معاصر و آغاز اکتشافات باستان شناسی، ایرانیان تاریخ باستان خود را چیزی غیر انچه فردوسی سروده بود نمی‌دانستند. در تمام تواریخ نوشته شده تا دوره معاصر تاریخ باستان ایران دقیقا همان چیزی بود که فردوسی از خداینامه‌های ساسانی گرفته بود. در واقع برای قرن‌ها حتی پس از ساسانیان، ایرانی‌ها گذشته باستانی خود را در یک خط سیر مشترک از پیشدادیان و حتی شروع خلقت در کنار یکدیگر می‌دیدند. روایتی که ایرانی‌ها را از ابتدای خلقت در کنار یکدیگر و در حال مبارزه با نیرو‌های اهریمنی که قصد دست درازی به سرزمینشان را دارند توصیف می‌کند. 

ساسانیان حتی اگر پدیدآورنده اصلی این تاریخ نبودند، قطعا کسانی بودند که آن را بین ایرانیان اشاعه دادند و آن را نهادینه کردند. پژوهشگران تاریخ به صنفی از مردم در دوره‌های اشکانی و ساسانی به نام «گوسان»‌ها اشاره دارند که داستان‌های تاریخی را برای مردم نقل می‌کردند و مردم نیز با اشتقیاق به آنها گوش فرا می‌دادند. گزارش‌های تاریخی اشاره دارد که همین گوسان‌ها داستان‌های مربوط به بهرام گور، مزدک و خسرو انوشیروان را برای مردم سراسر روستا‌ها و شهر‌ها نقل می‌کردند. به نظر می‌رسد این «تاریخ ملی ایران» نیز به همین صورت در میان مردم پراکنده می‌شد. سنتی که حتی تا به امروز به صورت نقالی و شاهنامه خوانی ادامه دارد. 

این تاریخ اگرچه با آنچه در گذشته رخ داده متفاوت است، اما به خوبی توانست ساکنان سرزمین ایران حول یک گذشته تاریخی حماسی و قابل افتخار گرد هم آورد و هویتی مشترک برایشان بسازد.

۳ نماد هویتی ایرانی که وجودشان را مدیون ساسانیان هستیم

۳. ایران پرستی و ضدیت با بیگانه

وقتی مفهومی سرزمینی به نام «ایران» نهادینه می‌شود باید «مقدس» هم باشد تا ساکنانش برای دفاع از آن به سادگی دست از جان بشویند. تا پیش از ساسانیان، سرزمین ملک پادشاه تلقی می‌شد و اگر جنگی رخ می‌داد ساکنان آن سرزمین می‌بایست از سرزمین پادشاه که ولی نعمت آنها بود دفاع می‌کردند. ساسانیان در این عرصه یک گام به جلو حرکت کردند و سرزمین «ایران» را مفهوم سازی کردند که برگرفته از سرزمین مقدس زرتشتیان در کتاب مقدس بود. در کتاب بندهشن که یک کتاب زرتشتی مربوط به دوران ساسانی است آمده که خداوند سرزمین ایران را در مرکز جهان جای داد و آن را برترین سرزمین‌ها قرار داد. ایران سرزمینی بود که از سوی خدا (اهوره مزدا) به عنوان برترین سرزمین‌ها انتخاب شده بود و مردمانش نیز برترین مردمان. 

اما این سرزمین همیشه دشمنان اهریمنی داشت که هر بار در چهره‌ای جدید قصد دارند تا آن را نابود سازند. یک بار در لیاس اسکندر گجستگ، یک بار در لباس ضحاک دیو، یک بار در لباس تورانیان و یک بار هم در لباس تازیان. این بیگانگان هربار تلاش کردند (و چنانچه در بندهشن آمده باز هم تا پایان جهان تلاش می‌کنند) تا این سرزمین مقدس را به چنگ اورده و ان را زیر و زبر کنند، اما ایرانیان همانند دوران کاوه آهنگر یا زمانه رستم توانستند دست بیگانگان را از این سرزمین دور نگه دارند.

اردشیر بابکان، اولین پادشاه ساسانی بنا به گفته مورخ رومی دیوکاسیوس، در توجیه حمله خود به امپراتوری روم گفته بود که وظیفه دارد سرزمین‌های ایرانی را که قبلا اسکندر به زور از پادشاهان قبلی ایران (هخامنشیان) غصب کرده بود و اکنون در دست رومیان است، بازپس گیرد. این تعهد و وظیفه به بازپس گیری سرزمین‌های ایرانی خود نشانی از تاکید بر این موضوع است که دفاع از سرزمین ایران از نظر ساسانیان امری فراتاریخی و فراحکومتی است. 

ساسانیان با تقدس بخشیدن به مفهوم «ایران» و نشان دادن ان به عنوان سرزمین برگزیده تلاش کردند تا دفاع از آن را برای ساکنانش فارغ از هرحکومتی امری واجب و مقدس جلوه دهند. امری که بیشتر در دوران معاصر و تولد مفاهیم جدیدی همچون ملت دیده می‌شود.

۳ نماد هویتی ایرانی که وجودشان را مدیون ساسانیان هستیم

source

توسط postbin.ir