«نصرالله انصاری‌نژاد» روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه علوم قضایی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا در پاسخ به سوالی درباره چرایی وقوع «قتل‌های دسته جمعی خانوادگی» در ایران گفت: در پدیده‌های اجتماعی باید به دو مقوله توجه کنیم: یکی اینکه این پدیده‌ها پویا و زنده هستند و دیگری اینکه این پدیده‌ها سرایت می‌کنند. بنابراین، اگر در گوشه‌ای از جهان هم یک پدیده اجتماعی به هر شکلی رخ دهد، ممکن است در گوشه دیگری از دنیا نیز آن پدیده تکرار شود. امروز متأسفانه شبکه‌های اجتماعی و دنیای رسانه‌ای و دیجیتال این سرعت انتقال را بسیار تسریع کرده است. بنابراین، وقتی یک اتفاقی می‌افتد، احتمال اینکه این اتفاق مجدداً تکرار شود به واسطه اطلاع‌رسانی، مشاهده و …افزایش می‌یابد.

وی افزود: نکته دوم که بسیار مهم است، این است که در رابطه با بعضی از پدیده‌های اجتماعی، مانند قتل خانوادگی یا قتل همسر، با یک پدیده چندشکلی مواجه هستیم. اول اینکه قتل اتفاق افتاده و دوم اینکه قتلی که شاید انتظار نمی‌رفته به قصد بسیار بدی انجام شده است، مانند قتل همسر، قتل فرزند یا قتل اعضای نزدیک خانواده. در این گونه موارد، با یک خشونت نهادینه در آن خانواده مواجه هستیم. بدون شک نمی‌توان در این مورد اظهار نظر کرد که این اتفاق به صورت ناگهانی رخ داده و هیچ علامت و ویژگی قبلی وجود نداشته است.

این روانشناس اجتماعی گفت: شاید آن عوامل علی و ریشه‌ای که منجر به بروز این رفتار خشن و پرخاشگرانه، مانند قتل شده است، را ما نمی‌بینیم. قتل حالت بسیار جدی و شدتی از خشونت است که از پرخاشگری و تکانه خشم ریشه می‌گیرد. بنابراین، وقتی فردی در محیط خشمگین و پرتنش رفتار می‌کند، احتمال اینکه به صورت اغراق‌آمیز آن پرخاشگری را نشان دهد، وجود دارد. پس ما در این گونه موارد، وقتی قتلی اتفاق می‌افتد، مانند قتل فرزند توسط والدین یا قتل همسر یا اعضای دیگر خانواده، وقتی پیشینه این افراد را بررسی کنیم، حتماً موارد مشابهی با شدت کمتر از قتل در این خانواده وجود داشته است. نکته دیگر اینکه، وقتی یک پدیده مانند قتل خانوادگی را شاهد هستیم که در یک مقطع زمانی فراوانی آن بیشتر به چشم می‌خورد، باید مدنظر قرار داد که دنیای اطلاع‌رسانی امروز بیشتر شده و ما نمی‌توانیم با قطعیت بگوییم که اکنون نسبت به چند سال قبل این قتل‌ها بیشتر شده است.

انصاری نژاد در ادامه خاطرنشان کرد: شاید در چند سال قبل اطلاع‌رسانی با تأخیر انجام می‌شده و در حافظه‌ها تأثیرگذار نبوده، ولی اکنون به واسطه دنیای رسانه‌ای و رسانه‌هایی که در اختیار افراد هست، سریعاً این اتفاقات نشر و پخش می‌شود. مسئله بعدی در این زمینه این است که وقتی می‌گوییم یک قتل خانوادگی اتفاق افتاده، علت به وجود آورنده آن قتل چه چیزی بوده است؛ اگر به صورت ناگهانی بوده باشد و از قبل هیچ ریشه و علائمی در این خصوص وجود نداشته باشد، با موارد اختلالات شدید روانی که به صورت حاد بروز پیدا می‌کنند، مواجه خواهیم بود.

وی افزود: برای مثال فردی ممکن است در بحران شدیدی قرار گیرد یا تحت تأثیر یک ماده محرکی باشد که مصرف کرده است. وقتی پیشینه زندگی این افراد را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که این گونه موارد خیلی فراوان نیستند. یعنی به صورت ناگهانی این اتفاق نمی‌افتد که تا به حال فرد مشکلی نداشته و در طی برای مثال پنج ساعت گذشته یا پنج روز گذشته این اتفاق افتاده باشد. بلکه یک سبک زندگی غیرعادی برای فرد وجود دارد که آن سبک زندگی غیرعادی، واکنش‌های غیرعادی را به محرک‌های عادی می‌دهد. به این مفهوم که اختلافات خانوادگی در هر خانواده وجود دارد و درگیری‌ها و تنش‌ها ممکن است در هر فردی وجود داشته باشد. اینکه پاسخ غیرعادی به این واکنش‌های عادی دهیم، جای سؤال دارد. برخی از قتل‌ها، به خصوص در حوزه خانوادگی، ممکن است ناشی از این موضوع باشند.

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه اگر اختلال حاد روانی باشد، مشخص است که چگونه روابط اجتماعی و خانوادگی در بروز این رفتار تأثیر دارد، گفت: امروزه در دنیا و در کشور خودمان هم شاهد این موضوع هستیم. مهارت‌هایی به افراد آموزش داده می‌شود که این مهارت‌ها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و با موضوعات گوناگون، افراد را واجد توانمندی‌هایی می‌کند که بتوانند ارتباط مؤثری با انسان‌های پیرامون خود برقرار کنند. به عنوان مثال، فرد مهارت کنترل خشم را یاد می‌گیرد. یک فرد که در یک محیط پرتنش کار می‌کند، به او گفته می‌شود که باید یاد بگیرد با ارباب‌رجوع چگونه رفتار کند تا پرخاشگری نکند. یا فردی که می‌خواهد برای مثال در حوزه تجارت و بازرگانی موفق شود، حتما مهارت‌های برقراری ارتباط مؤثر را می‌آموزد. همچنین فردی که یک کار پرتنشی را انجام می‌دهد، مهارت‌های تاب‌آوری را به او آموزش می‌دهند.

وی افزود:‌ تجربه و تحقیقات نشان داده معمولاً افرادی که قتل‌های خانوادگی و قتل‌های فجیع انجام می‌دهند، این‌ها علاوه بر اینکه فاقد تحصیلات بالا هستند-البته مواردی وجود دارد که افراد تحصیل‌کرده نیز این کار را می‌کنند- عموماً افرادی هستند که تحصیلات آکادمیک و فرهیختگی بالایی ندارند. این افراد در محیط‌های با طبقه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پایین‌تر یا متوسط معمولاً بیشتر دچار این اتفاقات می‌شوند. این نشان‌دهنده این است که با آموزش و مداخله در دوره‌های مختلف زندگی می‌توانیم هم افراد را به این مهارت‌ها برسانیم که در موقع بحران چگونه رفتار کنند و هم اینکه از بروز موارد قتل یا اختلالات شدید که منجر به آسیب‌های اجتماعی جدی می‌شود، پیشگیری کنیم.

او افزود: به عنوان مثال پدری که عصبانی می‌شود و فرزندش را تحت تنبیه شدید قرار می‌دهد، حتماً مهارت کنترل خشم ندارد و مهارت برقراری ارتباط مؤثر را نمی‌داند. حتی این را در موارد متعدد شاهد بوده‌ام. افرادی که منطق خاصی در رفتارشان دارند و آموزش‌پذیری سطح بالایی دارند، به محض اینکه آسیبی بر زندگی شخصی، روابط زناشویی یا روابط خانوادگی‌شان اتفاق می‌افتد، قبل از هر کاری اقدام به مشورت می‌کنند.

وی افزود: مواردی در مراجعانم داشته‌ام که برای مثال متوجه شده‌اند همسرشان به آن‌ها خیانت کرده و به مشاور مراجعه کرده‌اند و از مشاور راهکار گرفته‌اند که چه اقدامی باید کنند. اما مواردی هم داریم که فرد یک خبری را درباره خیانت همسرش یا انحرافات احتمالی فرزندش یا یکی از اعضای خانواده می‌شنود و به دلیل فقدان همان مهارت کنترل خشم و هیجان، دست به واکنش می‌زند که متأسفانه در بعضی از موارد هم معلوم شده که آن خبر اساساً کذب بوده یا برداشت آن فرد نادرست بوده و این اتفاق نیفتاده است.

وی با اشاره به اینکه به طور قاطع نمی‌توان گفت که فقر عامل وقوع این گونه قتل‌ها است، گفت: خیلی از فقرا در شرایط بدی قرار دارند، اما این رفتارها را انجام نمی‌دهند و برعکس، برخی از افراد با وجود داشتن توان مالی و اقتصادی، رفتارهای خشن مانند قتل خانوادگی مرتکب می‌شوند. واقعیت این است که هر چه میزان فقر بیشتر باشد، امکان دستیابی به هدف کاهش پیدا می‌کند. بنابراین فرد ناکام می‌شود و ناکامی موجب پرخاشگری می‌شود. اگر فرد مهارتی نداشته باشد، پرخاشگری به شکل‌های شدیدش ممکن است بروز پیدا کند که یکی از آن‌ها قتل است. در موارد قتل‌های خانوادگی، احتمال اینکه آسیبی مشاهده شود در افراد وجود دارد، اما طبقه اجتماعی فرد ممکن است آسیب را پنهان کند.

انصاری نژاد خاطرنشان کرد: ما نمی‌دانیم که آن فرد که همسرش را کشته، چه وضعیتی از نظر سلامت روان داشته است. وضعیت اجتماعی‌اش چگونه بوده است؟ معاشرانش چه کسانی بوده‌اند؟ گاهی اوقات فرد به ظاهر روابط اجتماعی خوبی دارد، وضعیت اقتصادی مناسبی دارد و سطح تحصیلات بالایی دارد، اما معاشرت‌های پنهانی که می‌کند ممکن است دیدگاه‌های او را تحت تأثیر قرار دهد. این هم جزو مواردی است که ممکن است به صورت ناگهانی شاهد بروز یک واقعه خشن و خطرناک مانند قتل خانوادگی باشیم و همه بگویند که تا به حال این فرد خیلی خوب بوده است، اما ما نمی‌دانیم که در پشت پرده چه روابطی وجود داشته و با چه کسانی معاشرت کرده است که نهایتاً منجر به این رفتار جنایی شده است.

این مدرس دانشگاه همچنین به واکنش جامعه به این قتل‌های دسته‌جمعی اشاره کرد و گفت: بسیاری از مردم با تأسف به این موضوع نگاه می‌کنند، اما مردم باید یک دیدگاه منطقی را مطرح کنند. وقتی یک بیماری [sld در جامعه اتفاق می‌افتد، آیا مردم فقط وحشت می‌کنند و دیگر هیچ کاری نمی‌کنند یا اینکه اقداماتی انجام می‌دهند؟ به عنوان مثال در ایام کرونا، میزان کشندگی بیماری بالا بود و افراد عوارض را می‌دیدند و شرایط انتقال را نیز مشاهده می‌کردند. نه تنها وحشت می‌کردند، بلکه ملاحظات و مداخلاتی نیز می‌کردند؛ مثلاً ماسک می‌زدند، دستکش به دست می‌کردند و به محیط‌های پرخطر وارد نمی‌شدند و سعی می‌کردند خود را از عوامل خطر دور نگه دارند.

این روانشناس اجتماعی افزود: در رابطه با مسائل اجتماعی و موضوعاتی مانند قتل و سایر آسیب‌های اجتماعی نیز به همین شکل است. اشکالی ندارد که افراد مطالعه کنند و آگاه شوند، اما اگر بی‌توجهی نسبت به این موضوعات وجود داشته باشد، ممکن است این پدیده گسترش پیدا کند.  باید به این نکته توجه کرد که قتل هرگز از بین نمی‌رود؛ همیشه بوده، اکنون هم هست و بعد از این هم خواهد بود، اما باید کنترل شود، یعنی به حداقل برسد. افراد با مهارت‌آموزی، مراجعه به مشاور و بررسی ویژگی‌های خانوادگی خود و پیوندهای عاطفی با اطرافیان، حداقل می‌توانند نقش‌های خود را به درستی ایفا کنند.

وی تصریح کرد: اگر یک پدر نتواند نقش پدری خود را در خانواده به درستی ایفا کند، ممکن است به آسیب مبتلا شود و یکی از این آسیب‌ها ممکن است قتل باشد. اگر فرزندی نتواند مهارت‌های فرزندی خود را به درستی ابراز کند و با والدین ارتباط مؤثری برقرار کند، ممکن است دچار آسیب شود و اتفاقات بدی مانند قتل بیفتد. خانواده محلی است برای ارضای نیازهای عاطفی و پاسخگویی به نیازهای احساسی و کاهش نیازهای زیستی فرد، همچنین محلی برای آرامش و تجدید قواست. اگر این‌ها اتفاق نیفتد، در کارکرد خانواده انتظار وقوع وقایع خطرناک از جمله قتل را می‌توان داشت.

انصاری نژاد در پاسخ به این سوال که رسانه‌ها چگونه باید این نوع قتل‌ها را پوشش دهند؟ گفت: اطلاع‌رسانی امر بسیار خوبی است، البته در کنار بیان توصیف پدیده‌ای که اتفاق افتاده است و تحلیل‌های علمی و تبیین‌های علی توسط کارشناسان. به نظر من، این نقش مؤثری در پیشگیری از بروز موارد مشابه خواهد داشت. اما اینکه فقط به تنهایی اطلاع‌رسانی شود و توصیف گردد و چند عکس و نقل قول ارائه شود، ممکن است هم بی‌تفاوتی ایجاد کند و هم باعث تحریک عده‌ای که استعداد ابتلا به این رفتار را دارند، شود و افراد را به سمت این رفتار ترغیب کند.اما وقتی تحلیل منطقی صورت گیرد، تبیین شود و راهکارهای مقابله داده شود، قطعاً ما در پیشگیری قدم‌های خوبی برمی‌داریم.

این مدرس دانشگاه در خصوص نقش نهادهای اجتماعی مانند پلیس در جلوگیری از وقوع این قتل‌ها اظهار داشت: یکی از نهادهایی که بسیار مؤثر است، پلیس است. در دنیا امروزه آشتی و وحدت بین لایه‌های مختلف جامعه ایجاد می‌شود. در بسیاری از کشورهای پیشرفته که توانسته‌اند مقوله جرم و جنایت را کنترل کنند، روش‌های اعتماد به پلیس آموزش داده می‌شود و به پلیس روش‌های حل مسئله آموزش داده می‌شود. بنابراین نه تنها خود افراد در خانواده، بلکه نهادهای مختلف از جمله پلیس به عنوان مرجع قدرت و اقتدار، در کنار فرد هستند و هر وقت فرد احساس خطر کند، می‌تواند از پلیس کمک بگیرد. اقدامات پلیسی تنها مداخله در بحران نیست؛ بلکه آموزش‌ها و مشاوره‌هایی که افراد می‌گیرند، نیز بسیار مؤثر است.

وی افزود: در همین جا به دوستانی که بعدها این متن را خواهند خواند پیشنهاد می‌کنم اگر خطری یا شرایط نامناسبی در زندگی فردی یا اجتماعی خود با هر فردی از اعضای خانواده، پدر، مادر، همسر، فرزند، دوستان، فامیل و آشنایان دارید، می‌توانید از مشورت‌های کارشناسی پلیس و نیروهای آموزش‌دیده درخواست کمک کنید. قطعاً این‌ها راهکارهایی به شما خواهند داد و اگر لازم باشد، مداخله می‌کنند و به عنوان حامی در کنار شما هستند.

وی در پاسخ به این سوال که آیا قوانین مجازات در کشور ما در این زمینه بازدارنده هستند؟ گفت: این یک مسئله جرم‌شناسی است و دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه وجود دارد. به هر حال، اینکه افراد در آن لحظه هیجانی چه تصمیمی می‌گیرند و مرتکب قتل می‌شوند، ممکن است به جنبه بازدارندگی جرم فکر نکنند.اگر یک جرم خطرناکی انجام دهند، ممکن است مجازات مرگ در انتظارشان باشد، نه تنها در کشور ما بلکه در تمام دنیا. اما چرا باز هم این کار را انجام می‌دهند؟

وی در ادامه گفت: نظریات متعددی در حوزه جرم‌شناسی و تحلیل اجتماعی جرم وجود دارد. واقعیت قضیه این است که یکی از مهم‌ترین فاکتورها در خصوص بازدارندگی جرم، آن نظارت‌هایی است که از درون فرد باید اتفاق بیفتد. یعنی به جای اینکه دوربین‌های بیرونی را بیشتر کنیم، باید عوامل محافظت‌کننده درونی فرد را تقویت کنیم. عزت نفس فرد باید افزایش پیدا کند، سطح اضطراب کاهش یابد و تکانه‌های پرخاشگرانه فرد کنترل شود.

او افزود: مهارت‌های اساسی زندگی، مهارت برقراری ارتباط مؤثر و کنترل خشم باید به فرد آموزش داده شود و خودآگاهی نیز به او آموزش داده شود. این‌ها چیزهایی است که امروزه در دنیا بر روی آن‌ها کار می‌کنند و بازدارندگی از طریق مسئله‌محوری در نظر گرفتن آسیب، بسیار مؤثرتر از این است که بخواهیم قوانین را دستکاری کنیم و بگوییم چون این قانون وجود دارد، بنابراین این فرد ممکن است از این قانون سوءاستفاده کند. این‌ها تجربیات بوده که در بسیاری از کشورهای دنیا در طی سال‌ها و قرون متعدد اتفاق افتاده است. به هر حال، جامعه جهانی هم یک شکل مشخصی دارد و به مسیر خاصی هدایت می‌شود.

انصاری نژاد در ادامه به وقوع قتل‌های خانوادگی در کشورهای دیگر اشاره کرد و گفت: این اتفاقات در بسیاری از کشورها رخ می‌دهد. آماری را چند وقت پیش در یکی از رسانه‌ها دیدم که در برخی از کشورهای اروپایی، سالانه تعداد زیادی قتل خانوادگی اتفاق می‌افتد، به دلیل اینکه فرد به همسر خود مشکوک شده که روابط خارج از چارچوب زناشویی داشته است. در کشور ما نیز این موارد وجود دارد ولی با توجه به شرایطی که مطالعه می‌کنیم و می‌بینیم، خیلی متفاوت از دنیا نیستیم. اما این را در نظر داشته باشید که بعضی از شرایط خاص، مانند شرایط فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی، می‌تواند باعث شود، مکانیزم‌های اجتماعی و بازدارنده به خوبی عمل نکند و ممکن است در همان زمان، میزان خاصی از جرایم افزایش یابد. این موضوعی است که در بسیاری از کشورهای دنیا اتفاق افتاده است؛ در مواقعی که بحران‌های اجتماعی، بحران‌های سیاسی و حتی جنگ وجود دارد، برخی از آسیب‌های جدی از جمله قتل‌های فجیع، ممکن است اتفاق بیفتد.

این روانشناس اجتماعی اظهار داشت: جامعه انسانی یک جامعه است با ویژگی‌های خاص خودش. برای مداخله و پیشگیری و کنترل آسیب‌های اجتماعی باید از تخصص‌های مرتبط استفاده شود. جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، جرم‌شناسان و متخصصان فرهنگی باید دست به دست هم دهند و در کنار مردم به تبیین این مسائل بپردازند. تبیین به این معناست که باید روشن شود چرا این اتفاق افتاده است. حالا اگر برای مثال یک قتلی اتفاق افتاده که یک دختر بچه‌ای توسط نزدیکانش یا پدرش به قتل رسیده، ریشه این قتل چه بوده است، این باید تبیین شود و نباید تنها به صورت احساسی به این موضوع برخورد شود. معمولاً در بسیاری از کشورهای دنیا، به ویژه کشورهای توسعه‌یافته که تصمیم به کنترل پدیده‌های خشن اجتماعی می‌گیرند، این رویکرد، رویکرد آموزش‌محوری و تنویر افکار و اذهان عمومی، یک روش مؤثر است.

وی گفت: مواردی داشته‌ایم که افراد وقتی قتلی انجام داده‌اند و علت را می‌پرسیم، برای مثال می‌گویند که «من مطلع شدم که همسرم روابط خارج از چارچوب خانواده داشته.» بعد می‌پرسیم، «حالا تو این کار را کردی، اکنون چه احساسی داری؟» آن‌ها احساس پشیمانی می‌کنند و می‌گویند، «در آن لحظه فکر کردم این کار درست است.» بعد که ما این‌ها را مشاوره می‌دهیم و آموزش می‌دهیم، بعضی از آن‌ها می‌گویند، «ای کاش این مهارت‌ها را قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، بلد بودم.» این بلد بودن یک مکانیزمی دارد که در لایه‌های عمومی، آموزش رسانه‌ای، آموزش مدرسه‌ای، آموزش دانشگاهی و آموزش عمومی که به شهروندان ارائه می‌شود، باید مورد توجه قرار بگیرد.

انصاری نژاد در پایان تاکید کرد: داشتن امید به یک زندگی بهتر و تلاش برای ایجاد زندگی بهتر، مانع این می‌شود که ما دنیایی را برای خودمان و دیگران خراب کنیم. این اتفاق نمی‌افتد مگر از طریق دانش‌افزایی عمومی، مهارت‌آموزی و فراهم ساختن یک دنیای پر امید که همه ما بتوانیم این کار را انجام دهیم.



انتهای پیام/

source

توسط postbin.ir