اتفاق ناگوار در کلاس های آموزشی تکواندو تهران، منجر به درگیری لفظی و فیزیکی بین پدر یکی از مدال آوران المپیک و یکی از پیشکسوتان خوشنام این رشته انجامید و با واکنش فدراسیون همراه شد. اخیراً در یکی از کلاس های آموزشی تکواندو در تهران، در پی بروز یک اختلاف جزئی، پدر مبینا نعمت زاده، دارنده مدال برنز المپیک، با یدالله پیرهادی، پیشکسوت باسابقه تکواندو، درگیر شد و یک سیلی به گوش او زد. …
تکواندوی تهران، با من تماس گرفت و خواست در ساعت 4 برای بررسی موضوع حاضر شوم. در جلسه، مبینا نعمت زاده به همراه پدرش وارد شدند و من به احترام پدر ایشان بلند شدم؛ اما ناگهان برخورد بدی از او دیدم. وی نه تنها الفاظ نامناسبی استفاده کرد، بلکه به صورت من سیلی زد! پیرهادی بیان کرد: برای جامعه ورزش متأسفم. 24 سال پیش، من بذر تکواندو را در این مجموعه کاشتم؛ زمانی که اینجا حتی فاقد آب، برق یا …
شما به عنوان یک پیشکسوت و پدر بیایید تا این ناراحتی تمام شود. من خودم دختر و دو نوه دارم. رفتم به جلسه و دیدم این خانم مضطربانه وارد هیأت شد و به انتهای دفتر رئیس هیئت رفت و بعد یک آقای جوان و قد بلند آمد که نمی دانستم پدر مبینا نعمت زاده است، اما به رسم ادب بلند شدم و دستم را سمتش بردم که دست بدهد، اما به یکباره یک سیلی گذاشت در گوش من. پس از این اتفاق ما به سمت هم حمله ور شدیم و الفاظ بدی هم به …
خواستم که سر و صدا نکند، از الفاظ بدی علیه من استفاده کرد. پس از این اتفاق، نایب رییس هیات تکواندوی تهران خواست تا جلسه ای در اینباره برگزار کنیم. وقتی در جلسه حاضر شدم دیدم مبینا نعمت زاده با پدر خود که او را نمی شناختم وارد جلسه شدند و او به یکباره الفاظ بدی بکار برد و به صورت من سیلی زد! همچنین یکی از اولیای ورزشکاران که با مبینا نعمت زاده درگیری لفظی پیدا کرده بود، درباره این ماجرا گفت: به او گفتم چرا سالن تمرین انقدر کثیف است؟ او در جواب گفت اسمت را بگو تا بگویم پدرت را دربیاورند! …
غیرت مهدخت نعمت زاده، مستندساز برنامه، در این قسمت با مصطفی قانع عبادی ، برادر شهیدان گفت و گو کرده است. مصطفی نیز مدتی در جبهه حضور داشته که دلیل رفتنش به جبهه، کشف پیکر برادر شهیدش پس از گذشت ده سال بوده است. وی می گوید: رفتم جبهه که مادری دیگر مثل مادر ما، سال ها چشم انتظار پیکر فرزندش نباشد. از حجره تا خاکریز هر هفته جمعه ها ساعت 12:30 از رادیو اقتصاد پخش می شود و به زندگی شهدای بازاری و نقش آنان در دفاع مقدس می پردازد. انتهای پیام/ 121 …
آن دختر ازدواج کند و زن بگیرد. بعد هم امیرقاسمی و فرزان دلجو باجناق شدند ولی فرزان جدا شد…حالا باید بگویم متاسفم که تور خداحافظی ام را با امیرقاسمی قرارداد بستم و کار به اینجا کشید. –چند سال قبل از انقلاب، آمریکا بودم و با ابی در نیویورک بودم و بعد رفتم لس آنجلس و برگشتم ایران. برای برگشت به آمریکا، لیلا فروهر میخواست بیاید که ویزا ندادند و شهره صولتی بجایش آمد. در نیویورک رفته بودم …
ای نشان می دهد. او افزود: پس از این ماجرا، هومن مهیمن، نایب رئیس هیأت تکواندو تهران، با من تماس گرفت و از من خواست ساعت چهار در جلسه ای حاضر شوم. وقتی به جلسه رفتم، مبینا نعمت زاده و پدرش نیز حضور داشتند. من به احترام پدرش ایستادم، اما ناگهان او الفاظ زشت به کار برد و به صورت من سیلی زد. پیرهادی با ابراز تأسف گفت: من 24 سال پیش در این مجموعه بذر تکواندو را کاشتم، وقتی حتی آب …
زاده و پدرش نیز حضور داشتند. من به احترام پدرش ایستادم، اما ناگهان او الفاظ زشت به کار برد و به صورت من سیلی زد. پیرهادی با ابراز تأسف گفت: من 24 سال پیش در این مجموعه بذر تکواندو را کاشتم، وقتی حتی آب، برق و آسفالت نبود. درختان این مجموعه را خودم کاشته ام. حالا نتیجه کار من این است که پدر یک ورزشکار بی هوا به من سیلی می زند. من از سال 1360 مربیگری می کنم، سرمربی تیم ملی نیرو های مسلح …
…> شنبه گذشته یکی از اساتید از من خواست به جای او کلاس مربیگری را برگزار کنم. وقتی وارد محل کلاس شدم، متوجه شدم خانم مبینا نعمت زاده که هیچ مدرک مربیگری ندارد به جای مربی رسمی در حال تدریس است و با یکی از اولیا نیز درگیر بحث شده بود. وی ادامه داد: از او خواستم آرامش را حفظ کند، اما در پاسخ از الفاظ نامناسبی استفاده کرد. روز بعد، در جلسه ای که به دعوت نایب رئیس هیأت تکواندوی تهران …
در می آورم. اما ماجرا فقط به همینجا ختم نشده و این پیشکسوت 66 ساله از بخش تلخ تر ماجرا هم صحبت کرده است: یک روز پس از این اتفاق، هومن مهیمن، نایب رئیس هیأت تکواندوی تهران با من تماس گرفت تا جلسه ای در این باره برگزار کنیم. مبینا نعمت زاده با پدر خود که او را نمی شناختم وارد جلسه شدند. من هم به رسم ادب جلوی پای پدر او ایستادم، اما او به یکباره الفاظ بدی به کار برد و به صورت من سیلی زد! …
در مورد گروگانگیری سفارت آمریکا ساخت. او از سال 1359 در سیمای جمهوری اسلامی مشغول به کار شد و به عنوان مستندساز به جبهه جنگ ایران و عراق رفت. سپس به تهران بازگشت و در مرکز تولید فیلم تلویزیون کار خود را ادامه داد. طالب زاده سابقه حضور در جنگ بوسنی به عنوان مستندساز را نیز داشت. بنا به برخی گزارش ها نادر طالب زاده اولین بار در آمریکا با زنی به نام رندی هافمن ازدواج …
40 روز سخت بر خانواده های شهدای جنگ تحمیلی 12 روزه گذشته و جای خالی فرزندی، پدری و برادری در قلبشان تیر می کشد، اما همه به اتفاق حس غرور دارند. اربعین شکوفه های آذربایجان در صحن امام زاده سید حمزه در حال برگزاری است، مراسمی که با یاد گرامیداشت یاد و خاطره دو شهید نوآموز استان آذربایجان شرقی، برگزار شده و فرزندان دانش آموز شهدای اقتدار هم مهمان این محفل هستند، محفلی که آسمان چشم خیلی ها را تر کرده …
بزرگ تر از خود به نام سمیه دارد و پدرش حسین افشانی نیز در کار سازه های چوبی بوده و مادرش خانه دار است. سال 1384 وقتی 15 ساله بودم یکی از بستگانم راجع به تئاتر صحبت می کرد، آن زمان فکر می کردم تئاتر نام یک کشور است. اولین بار 16 ساله بودم که در تئاتری که در فرهنگسرای سالمند میدان شهدا برگزار شد شرکت کردم و از آن زمان به این هنر علاقمند شدم. سال 1385 که در تئاتر بودم …
، هفت صبح بود حمیدخاله از بم زنگ زد، مست خواب بودم؛ خوبی سلامتی؟ شما چیزی نشنیدین؟ حمید پسرخاله پدر است، آخرین بار سه سال پیش زنگ زده بود عروسی پسرش دعوتم کند گفتم خوبم شکر هفت صبح زنگ زدی حال و احوال؟ گفت خبر نداری اسرائیل حمله کرده داره شخم می زنه؟ تنم لرزید، تلویزیون هال را روشن کردم؟ عکس سرداران سلامی، حاجی زاده، باقری و رشید روی قاب شبکه خبر بود، گفتم حرامزاده ها خرابکاری …
… مداح شعرش را می برد به سمت رشادت های حضرت زینب(س). اینکه خانم چه مصیبت هایی کشیدند اما در مقابل دشمنان از پای ننشستند. حرف از حضرت عقیله(س) می شود، همسر سردار حاجی زاده که تا اینجای مجلس با وقار خاصی نشسته، آرام آرام اشک از صورتش سرازیر می شود. مداح ادامه می دهد و می رسد به شهادت دختر سه ساله امام حسین(ع) و اینکه دشمن در آن شرایط سخت چطور خانم را کتک زد. حالا آقا دستشان را مقابل …
مادری که فرزندش را در آغوش می کشد. زندگی با ریشه ها و اورامان برایم فقط یک مقصد نبود. شد یک درس. درسی درباره اینکه چطور می توان با ریشه ها زندگی کرد، بی آنکه اسیر خاک شد. چطور می شود در سخت ترین شرایط، هویت را حفظ کرد، بی آنکه تلخ شد. اینجا مردم آموخته اند که زندگی، فقط در آسایش نیست؛ گاه، در ایستادن در باد معنا می گیرد؛ و من، وقتی برگشتم، چیزی از آن کوه ها با خودم آورده بودم …
بودم هر کس به مشهد رفته، می گفتند قسمت شده. حتی مادرم که یک بار برای زیارت آمده بود، گفت قسمت شد و راهی شدم و من هر بار از خودم می پرسیدم پس چرا قسمت من نمی شود؟ .حشمت آقا این طور شروع می کند: پدر من حدود 45 سال پیش یک بار به مشهد آمده بود. وقتی برگشت، برایمان از صحن و سرا گفت؛ از حال و هوا، از امام رضا(ع) و گفت همه شما را دعا کردم تا یک روز بتوانید بروید و ببینید من چه دیدم. من آن موقع خیلی بچه …
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از گرگان، خانم فرحناز رجب زاده در ویژه مراسم عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) که در جمع شماری از بانوان شهرستان گرگان برگزار شد، با استناد به سوره فجر گفت: سوره فجر به سرگذشت اقوام پیشین که با طغیان و نافرمانی، دچار عذاب الهی شدند، اشاره می کند، این سرگذشت ها به عنوان درس عبرتی برای انسان ها بیان شده اند. وی محور این سوره را تعلق به دنیا دانست …
در عصری لبریز از نور و خاطره، جایی میان دیوارهای موزه شهدا، دختران قهرمان گرد هم آمدند. حلقه نور مراسمی برای تکریم دخترانی که عنوان دختر شهید را با غرور بر دوش می کشند. این گردهمایی با همت کمیته فرهنگی هنری کنگره ملی 10 هزار شهید آذربایجان شرقی، به صحنه ای از تجلی نور بدل شد؛ جایی که خاطرات پدران شهید، به زبان دخترانشان جان دوباره گرفت. امروز که قدم به موزه شهدا گذاشتم، حس عجیبی دارم، هوا بوی خاطره می دهد و سکوتش، بلندترین روایت ها را فریاد می زد. هنوز چند قدم برنداشته بودم که چشمم به ویترین های شیشه ای افتاد؛ لباس هایی که روزی بر تن قهرمانان بوده اند، ناخودآگاه دستم ب …
دیده بود، برای یادگیری درس قرآن به مکتب فرستاد و من پیش از رفتن به مدرسه قرآن را آموختم و تحصیلات مقدمات حوزوی را در کنار تحصیل در دبستان ادامه دادم. بهره جستن از محضر بهترین استادان حوزه و دانشگاه این استاد دانشگاه ادامه داد: در دوران تحصیل همواره دانش آموز و دانشجوی ممتازی بودم و به رغم استعداد ریاضی و تجربی، برای تکمیل دروس حوزوی رشته ادبی و سپس رشته زبان عربی را انتخاب کردم …
…. خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت …
فرهنگ مردانه بود، حالا وقتی طرف حساب آقایان یک خانم باشد حس می کنند می توانند هرکاری انجام دهند؛ او یک خاطره تلخ هم دارد و می گوید: یک شب ساعت 10، وسط یک خیابان فرعی آقایی راه را بندآورده بود تا زن و بچه اش پیاده شوند؛ کلی معطل شدم، بوق زدم، اما محل نگذاشت، حتی لج کرد رفت داخل خانه اش و چند دقیقه بعد آمد در پارکینگ را باز کرد که ماشینش را ببرد داخل، وقتی اعتراض کردم کلی الفاظ رکیک استفاده کرد و در …
…. این راه پرافتخار و سرافراز را خودم انتاب کرده ام و به خود اجازه نمی دادم که در بستر مرگ بمیرم، پدر و مادرم شما برای من خیلی زحمت کشیده اید ولی من در مقابل زحمات شما بی احترامی کردم و از شما می خواهم مرا ببخشید، دیگر از دستم چیزی بر نمی آید. ما آرزومندان شهادت در راه خدا بوده ایم، برادرانم را مجهز کنید تا ادامه دهنده راهم باشند و از اسلام حمایت کنند. برادران از اینکه به خون شهیدان …
صدایی که گاه بغض در آن موج می زد، چنین گفت: در ظاهر، من پدرش بودم، اما در حقیقت، او پدر و تکیه گاه واقعی خانواده بود. فرزندی که در کمال ادب، مسئولیت پذیری و ایمان زندگی کرد و وجودش مایه آرامش همه ما بود.در بسیاری از امور زندگی، از کارهای بانکی گرفته تا مراجعات درمانی، خودش همراهی ام می کرد. هیچ گاه منتظر دستور یا خواهش نبود؛ پیش قدم بود، اهل فداکاری و سکوت. یک بار با هم به زیارت کربلا مشرف …
ما گفت: خودم برایتان هدیه می خرم. ریحانه سلامی ادامه داد: یادم هست که برای انجام کاری به دفتر پدر رفته بودم. وقت ناهار شد و اطرافیان خواستند ناهاری تهیه کنند که پدر به من گفت: نه! ریحانه، برو و ناهار را در خانه بخور. در ادامه این دیدار صمیمی، بانوان بسیج جامعه زنان کشور که به نوعی از نیروها و همکاران شهید سلامی محسوب می شدند، از روزهایی می گفتند که هنوز صدای او در راهروهای مجموعه شان …
جزئیات را؛ اعم از قصر طوقای یا گورستانی در باشتین یا مکان های مختلف دیگر که در این سریال کم هم نبودند، همه را با خلاقیت خودم طراحی و اجرا کنم. علت نارضایتی من این بود که هیچ جلسه ای نگذاشتند تا لااقل برای دانشجوها شرح دهم چگونه یک طراح می تواند از خلاقیت اش برای پیشبرد صحنه ها به بهترین وجه اش استفاده کند. من بعد از 44 سال دارم اینها را مطرح می کنم که آقای کارگردان این سریال یک بار جلسه …
طول انجامید. شب های سفید در ادامه این مراسم حسین قربان زاده نویسنده شب های سفید گفت: بیشتر کتاب هایی که در حوزه جنگ نوشته ام مدیون آقای ناطق هستم. همسر من خواهر شهید است و هر بار که درباره جنگ می نویسم تحت تأثیر قرار می گیرم. من خودم جبهه نرفته ام اما حس می کنم به نوعی در جنگ بودم. وی ادامه داد: در این کتاب سراغ چند تن از اسیران رفتیم که یکی از آن ها، آقای طالبی بود …
source